استاد ماهر(دکتر قلب من)🫂❤🥺 part𖣘𖣘①①𖣘𖣘
جینهو:اخه چرا اینطوری شدی؟*بغض*
کوک:نگران نباش من قوی تر از این حرفام*صدای ضعیف*
جینهو:خوبی؟
کوک:به لطف شما
جینهو:ای .. خدا بگم چیکارت نکنه چرا حواست به رانندگیت نیست ها؟*بلند*
کوک:اروم باش بابا خوب حواسم نبود
جینهو:ی خواس پرتی نشونت بدم اون سرش ناپیدا.
.
.
.
شوگا:/
داشتم پرونده های بیمارامو چک میکردم که چشمم خورد به:
این بیمار امروز اومده؟
سولهی:بله دکتر همونی که گفتین خانم کیم برن پیششون
شوگا سریع پرونده هارو گذاشت و با دو رفت اتاق کوک
.
.
کوک:حالا تو ...
که شوگا وارد شد
جینهو:هیییییییییییی*ترسید*
کوک:یا ابرفظ چرا اینطوری میای؟
شوگا بدون هیچ حرفی سریع رفت و کوک و بغل کرد
کوک:اخخخخخخخ اروم باش داداش چیشده چرا اینطوری میکنی؟
شوگا:چیزیت نشد؟حالت خوبه؟سرت گیج نمیره؟حالت تهوع نداری؟
کوک:یااا یه نفس بگیر
جینهو:خوبه ولش کن ، کشیتیش
شوگا:تو اینهمه وقت کجا بودی؟چرا خبر ندادی؟
کوک:جای حال و احوالته؟😑
شوگا:حرف اضافه نزن و جواب بده
کوک:بابا داستانش طولانیه ولش کن ، راستی ته کجاست؟
جینهو:پیش بابامه ،واییییی من باید برم فک کنم تا الان بابام به هوش اومده
شوگا:باشه برو
کوک:چیشده؟
شوگا:برات تعریف میکنم
.
.
.
میا:بیا اینو بخور
هیوک:بسه بابا کشتی منو چخبره؟
ته:مامان راست میگه دیگه ول کن کلی میوه خروندی به بابا بده مام بخوریم
میا:ایشششش بیا بگیر
ته:ممنون
جینهو وارد میشود...
بابا خوبی؟
هیوک:اره دخترم خوبم
جینهو رفت باباشو بغل کرد:
خوشحالم که حالت بهتر شده*بغض*
هیوک:گریه نکن دیگه میبینی که خوبم
جینهو:چشم راستی ته ی خبر خوب
ته:چی شده؟
جینهو:کوک اومده
هیونک:راست میگی؟
جینهو:از منم خوشحال تر شدین که
هیونک:الان کجاست؟
جینهو:توی بخش
ته:چی؟
جینهو:اقا از حواسپرتیش تصادف کرده
ته:یا خدا*بلند شده که بره*
جینهو:نگران نباش الان حالش خوبه
ته:من میرم
جینهو:وایستا منم بیام
.
.
.
کوک:چقد بد
شوگا:اره خیلی بده.
تهیونگ و جینهو میان
...
کوک:نگران نباش من قوی تر از این حرفام*صدای ضعیف*
جینهو:خوبی؟
کوک:به لطف شما
جینهو:ای .. خدا بگم چیکارت نکنه چرا حواست به رانندگیت نیست ها؟*بلند*
کوک:اروم باش بابا خوب حواسم نبود
جینهو:ی خواس پرتی نشونت بدم اون سرش ناپیدا.
.
.
.
شوگا:/
داشتم پرونده های بیمارامو چک میکردم که چشمم خورد به:
این بیمار امروز اومده؟
سولهی:بله دکتر همونی که گفتین خانم کیم برن پیششون
شوگا سریع پرونده هارو گذاشت و با دو رفت اتاق کوک
.
.
کوک:حالا تو ...
که شوگا وارد شد
جینهو:هیییییییییییی*ترسید*
کوک:یا ابرفظ چرا اینطوری میای؟
شوگا بدون هیچ حرفی سریع رفت و کوک و بغل کرد
کوک:اخخخخخخخ اروم باش داداش چیشده چرا اینطوری میکنی؟
شوگا:چیزیت نشد؟حالت خوبه؟سرت گیج نمیره؟حالت تهوع نداری؟
کوک:یااا یه نفس بگیر
جینهو:خوبه ولش کن ، کشیتیش
شوگا:تو اینهمه وقت کجا بودی؟چرا خبر ندادی؟
کوک:جای حال و احوالته؟😑
شوگا:حرف اضافه نزن و جواب بده
کوک:بابا داستانش طولانیه ولش کن ، راستی ته کجاست؟
جینهو:پیش بابامه ،واییییی من باید برم فک کنم تا الان بابام به هوش اومده
شوگا:باشه برو
کوک:چیشده؟
شوگا:برات تعریف میکنم
.
.
.
میا:بیا اینو بخور
هیوک:بسه بابا کشتی منو چخبره؟
ته:مامان راست میگه دیگه ول کن کلی میوه خروندی به بابا بده مام بخوریم
میا:ایشششش بیا بگیر
ته:ممنون
جینهو وارد میشود...
بابا خوبی؟
هیوک:اره دخترم خوبم
جینهو رفت باباشو بغل کرد:
خوشحالم که حالت بهتر شده*بغض*
هیوک:گریه نکن دیگه میبینی که خوبم
جینهو:چشم راستی ته ی خبر خوب
ته:چی شده؟
جینهو:کوک اومده
هیونک:راست میگی؟
جینهو:از منم خوشحال تر شدین که
هیونک:الان کجاست؟
جینهو:توی بخش
ته:چی؟
جینهو:اقا از حواسپرتیش تصادف کرده
ته:یا خدا*بلند شده که بره*
جینهو:نگران نباش الان حالش خوبه
ته:من میرم
جینهو:وایستا منم بیام
.
.
.
کوک:چقد بد
شوگا:اره خیلی بده.
تهیونگ و جینهو میان
...
۳۹.۴k
۲۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.