مافیای جذاب پارت 3
ا/ت=سمت اتاق رییس رفتم درو باز کردم با چیزی که دیدم خشکم زد اون...
__________________________________
ا/ت=اون همون پسری بود که دیروز دیدم نمیدونستم خوشحال باشم از اینکه دوباره دیدنش یا نگران باشم که چرا اومده منو ببینه
...ویو کوک...
با صدای در سرمو بالا آوردم دختره یا بهتره به اسم صداش کنم ا/ت مثل مجسمه شده بود یه نیشخند صدادار زدم و گفتم ..
کوک=چرا مثل مجسمه ها خشکت زده نمیخوای بشینی
ا/ت=....
کوک=الو..میشنوی چی میگم. ..هویییییی(اخرشو با کمی داد گفت)
ا/ت=ب..ب..بله بفرمایید کاری داشتید بامن
ذهن کوک=بالاخره حرف زد فکردم لال شده
کوک=اره ...با تو کاری داشتم ...دیگه اینجا کار نمیکنی میای و برای من کار میکنی...
ا/ت=چی ...اخه چرا یعنی انتقال پیدا کردم به بار مردی مثل تو
کوک=اولا تو نه ارباب دوم اینکه من حرفی از بار نزدم میای تو عمارت من کار میکنی
ا»ت=چرا باید بیام مگه زوره ...بعدشم مگه تو کیه من میشی که بخوام بهت بگم ارباب ...من اینجا میمونم و جایی با توی الاغ نمیام
کوک=که اینطور..به من میگی الاغ ....
...ویو کوک...
از اتاق خارج شدم به بادیگاردام گفتم بیارنش خودمم رفتم سوار ون مشکیم شدم از پنجره دیدم ا/ت رو دارن میارن و بزور سوار ماشین شد یه نگاه به من کرد با عصبانیت و داد گفت..
ا/ت=بزار برم عوضییییی(با داد)
کوک=کاری نکن که به تنبیهات اضافه بشه ...تا الان هر کاری کردی نادیده میگیرم اما اگه از این به بعد یه غلط اضافه کنی میکشمت(با عصبانیت و کمی داد )
ذهن ا/ت =با حرف هایی که زد ترس به جونم افتاد پس تصمیم گرفتم ساکت بمونم
...ویو ا/ت...
تقریبا یه دوساعتی بود که تو ماشین بودیم و از شهر خارج شدیم چند دقیقه بعد ماشین جلوی یه عمارت ایستاد.......
__________________________________
ادامه پارت بعد
__________________________________
ا/ت=اون همون پسری بود که دیروز دیدم نمیدونستم خوشحال باشم از اینکه دوباره دیدنش یا نگران باشم که چرا اومده منو ببینه
...ویو کوک...
با صدای در سرمو بالا آوردم دختره یا بهتره به اسم صداش کنم ا/ت مثل مجسمه شده بود یه نیشخند صدادار زدم و گفتم ..
کوک=چرا مثل مجسمه ها خشکت زده نمیخوای بشینی
ا/ت=....
کوک=الو..میشنوی چی میگم. ..هویییییی(اخرشو با کمی داد گفت)
ا/ت=ب..ب..بله بفرمایید کاری داشتید بامن
ذهن کوک=بالاخره حرف زد فکردم لال شده
کوک=اره ...با تو کاری داشتم ...دیگه اینجا کار نمیکنی میای و برای من کار میکنی...
ا/ت=چی ...اخه چرا یعنی انتقال پیدا کردم به بار مردی مثل تو
کوک=اولا تو نه ارباب دوم اینکه من حرفی از بار نزدم میای تو عمارت من کار میکنی
ا»ت=چرا باید بیام مگه زوره ...بعدشم مگه تو کیه من میشی که بخوام بهت بگم ارباب ...من اینجا میمونم و جایی با توی الاغ نمیام
کوک=که اینطور..به من میگی الاغ ....
...ویو کوک...
از اتاق خارج شدم به بادیگاردام گفتم بیارنش خودمم رفتم سوار ون مشکیم شدم از پنجره دیدم ا/ت رو دارن میارن و بزور سوار ماشین شد یه نگاه به من کرد با عصبانیت و داد گفت..
ا/ت=بزار برم عوضییییی(با داد)
کوک=کاری نکن که به تنبیهات اضافه بشه ...تا الان هر کاری کردی نادیده میگیرم اما اگه از این به بعد یه غلط اضافه کنی میکشمت(با عصبانیت و کمی داد )
ذهن ا/ت =با حرف هایی که زد ترس به جونم افتاد پس تصمیم گرفتم ساکت بمونم
...ویو ا/ت...
تقریبا یه دوساعتی بود که تو ماشین بودیم و از شهر خارج شدیم چند دقیقه بعد ماشین جلوی یه عمارت ایستاد.......
__________________________________
ادامه پارت بعد
۱۰.۴k
۲۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.