با اشعه ی نور خورشید که به صورتم میخورد از جام پاشدم.من ک
با اشعه ی نور خورشید که به صورتم میخورد از جام پاشدم.من کی اومدم تو اتاق خوابم؟حتما بابا اورده دیگه.ساعت 10 هه من 12 کلاس دارم.خوب یعنی من علکی پاشدم دیگه!جیــــــــــــــــــ� �ــــــــــــــــــــــــ� �ـــــــــــــــغ!من که دیگه الان خوابم نمیبره وی جام نیمخیز شدم و به پشته تختم تکیه دادم وشروع کردم به فکر کردن
اون یارو که قراره باهام همکاری کنه چه شکلیه؟اصلا چرا دیروز نیومد؟اصلا چرا من از بابا نپرسیدم؟اصلا اون چرا باید فکره منو مشغول کنه؟اصلا چرا هی من اصلا اصلا میکنم؟ایـــــــــــــــش
به من چه اصلا!
خوب اونایی که دارن مواد بینه بچه ها پخش میکنن مطمئنن هدفی دارن.این دانشگاه دانشگاهه نخبه هاس ولی چرا اونا باید نخبه ها رو معتاد کنن؟طبق تحقیقات این گروه زیرمجموعه همون بانده عظیمیه که سال هاست دنبالشیم یعنی اگر بتونیم یه جوری وارد گروهشون شیم میتونیم به رئیس و هسته ی گروه برسیم.اما چه طوری؟
باید با مه ی بچه ها رابطه ی دوستانه برقرار کنم و باحال باشم و تو مهمونیشون شرکت کنم!
هر کاری میکنم حتی جونمم میدم اره میدم من واسه انتقامم هر کاری میکنم.یهو متوجه مشتای گره خوردم شدم.به خودم قول دادم قوی باشم هرگز گریه نمیکنم هرگـــــــــــــــز
اروم باش مروارید اروم باش.
دیرم شد دیگه برم حاضر شم.باید تیپ بزنم خفن!
خوب چی بپوشم؟ااهان گرفتم!شلوار جین مشکیم+مانتو توسی+مقنعه مشکی+کفشه الستاره توسی!اوففففففف چی شدم!لنزمو هم گذاشتمو برقه لبمم زدم و کیفمو برداشتم و رفتم تو اشپزخونه یک شیرکاکائو هم برداشتم و زدم بیرون!
ایینم ناجوره وضعشا باید برم بدم درستش کنن.سریع از پارکینک زدم بیرون و به سمت دانشگاه حرکت کردم.دلم هوای سرعت کرده.دلت غلط کرده مری.یه کوشولو تو لو خداااااااااااا
پامو گذاشتم رو گازو...یــــــــــــــــــ� �ــــوهــــــــــــــــــ� �ـــو چه سرعتــــــــــــــی
داشتم حال میکردم که دیدم یه ماشین داره از خیابون بغلی میاد بیرون.هه خوب ترمز میگیرم دیگه اینم گفتن داره؟
یا عــــــلی ترمزم چرا نمیگیره.وای چیکار کنم؟لحظه ی اخر یه مقدار ترمزم گرفت اما دیگه دیر شده بود چون ... نــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــه...
به شدت به پهلوی ماشین برخورد کردم.منگ بودم سرم گیج میرفت.شانس اوردم کمربندمو بسته بودم وگرنه حسابم با کرام الکاتبین بود.
لایک و کامنت فراموش نشه😻
اون یارو که قراره باهام همکاری کنه چه شکلیه؟اصلا چرا دیروز نیومد؟اصلا چرا من از بابا نپرسیدم؟اصلا اون چرا باید فکره منو مشغول کنه؟اصلا چرا هی من اصلا اصلا میکنم؟ایـــــــــــــــش
به من چه اصلا!
خوب اونایی که دارن مواد بینه بچه ها پخش میکنن مطمئنن هدفی دارن.این دانشگاه دانشگاهه نخبه هاس ولی چرا اونا باید نخبه ها رو معتاد کنن؟طبق تحقیقات این گروه زیرمجموعه همون بانده عظیمیه که سال هاست دنبالشیم یعنی اگر بتونیم یه جوری وارد گروهشون شیم میتونیم به رئیس و هسته ی گروه برسیم.اما چه طوری؟
باید با مه ی بچه ها رابطه ی دوستانه برقرار کنم و باحال باشم و تو مهمونیشون شرکت کنم!
هر کاری میکنم حتی جونمم میدم اره میدم من واسه انتقامم هر کاری میکنم.یهو متوجه مشتای گره خوردم شدم.به خودم قول دادم قوی باشم هرگز گریه نمیکنم هرگـــــــــــــــز
اروم باش مروارید اروم باش.
دیرم شد دیگه برم حاضر شم.باید تیپ بزنم خفن!
خوب چی بپوشم؟ااهان گرفتم!شلوار جین مشکیم+مانتو توسی+مقنعه مشکی+کفشه الستاره توسی!اوففففففف چی شدم!لنزمو هم گذاشتمو برقه لبمم زدم و کیفمو برداشتم و رفتم تو اشپزخونه یک شیرکاکائو هم برداشتم و زدم بیرون!
ایینم ناجوره وضعشا باید برم بدم درستش کنن.سریع از پارکینک زدم بیرون و به سمت دانشگاه حرکت کردم.دلم هوای سرعت کرده.دلت غلط کرده مری.یه کوشولو تو لو خداااااااااااا
پامو گذاشتم رو گازو...یــــــــــــــــــ� �ــــوهــــــــــــــــــ� �ـــو چه سرعتــــــــــــــی
داشتم حال میکردم که دیدم یه ماشین داره از خیابون بغلی میاد بیرون.هه خوب ترمز میگیرم دیگه اینم گفتن داره؟
یا عــــــلی ترمزم چرا نمیگیره.وای چیکار کنم؟لحظه ی اخر یه مقدار ترمزم گرفت اما دیگه دیر شده بود چون ... نــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــه...
به شدت به پهلوی ماشین برخورد کردم.منگ بودم سرم گیج میرفت.شانس اوردم کمربندمو بسته بودم وگرنه حسابم با کرام الکاتبین بود.
لایک و کامنت فراموش نشه😻
۴.۶k
۲۳ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.