ماه من
از زبان دازای: به چویا نگاه کردم دیگه اثری از ناراحتی تو چشماش نبود فقط ذوق میدیدم
- باید جشن بگیریم
+ میشه بجاش منو ببری به دریاچه
- باشه الهه ی من
و زنجیر رو باز کردم دستش رو گرفتم و بردمش بیرون از قصر تو جنگل کنار دریاچه رسیدیم که یهو کلی از حیوون های مختلف کوچولویی دورش حلقه زدن ( وقتی از بچگی یه نویسنده ی خیالاتی بودی )
چویا خندید و نشست و اونا رو نوازش می کرد
+ دلتون برم تنگ شده بود
اون واقعا یه فرشته بود با همین مهربونیش دل میبرد رفتم نزدیک تر چویا بهم نگاه کرد
+ دازای بیا اینجا بشین
نشستم کنارش اون موجود های کوچولوی کنارم نشستن منم نوازش شون میکردم مثل چویا
یهو چویا سرش رو گذاشت رو شونه ام
- چرا اینقدر این دریاچه رو دوست داری
+ چون اینجا زندگی رنگ تازه ای داره این دریاچه داستان منه
- چی
+ من یه الهه ام خانواده ندارم ولی وقتی برای اولین بار بیدار شدم دیدم اینجام رو آب شناور بودم و داشتم به ماه نگاه میکردم
- منم یه الهه ام ولی خانواده دارم
+ شاید این سرنوشتی هست که خدای آسمان برای ما نوشته
- آره
+ حالا یه سوال منو از کجا پیدا کردی
- هیچ وقت حس نمیکردی یه نفر دنبالته
+ چرا همیشه
- خوب اون من بودم از طرف آسمان باید تورو پیدا میکردم که عاشقت شدم
+ آخرشم شکارم کردی
- مثل یه شکارچی
+ منم آن شکار شکارم کن سپس ببوس و بچرخانم
صورتش رو گرفتم و بوسیدمش
- یه درخواست ازت دارم
+ چی
زانو زدم و یه حلقه در اوردم که با سنگهای کهربا تزیین شده بود
- با من ازدواج میکنم
یهو سرخ شد
+ بله
حلقه رو دستش کردم
- دوست دارم
+ منم دوست دارم
- باید جشن بگیریم
+ میشه بجاش منو ببری به دریاچه
- باشه الهه ی من
و زنجیر رو باز کردم دستش رو گرفتم و بردمش بیرون از قصر تو جنگل کنار دریاچه رسیدیم که یهو کلی از حیوون های مختلف کوچولویی دورش حلقه زدن ( وقتی از بچگی یه نویسنده ی خیالاتی بودی )
چویا خندید و نشست و اونا رو نوازش می کرد
+ دلتون برم تنگ شده بود
اون واقعا یه فرشته بود با همین مهربونیش دل میبرد رفتم نزدیک تر چویا بهم نگاه کرد
+ دازای بیا اینجا بشین
نشستم کنارش اون موجود های کوچولوی کنارم نشستن منم نوازش شون میکردم مثل چویا
یهو چویا سرش رو گذاشت رو شونه ام
- چرا اینقدر این دریاچه رو دوست داری
+ چون اینجا زندگی رنگ تازه ای داره این دریاچه داستان منه
- چی
+ من یه الهه ام خانواده ندارم ولی وقتی برای اولین بار بیدار شدم دیدم اینجام رو آب شناور بودم و داشتم به ماه نگاه میکردم
- منم یه الهه ام ولی خانواده دارم
+ شاید این سرنوشتی هست که خدای آسمان برای ما نوشته
- آره
+ حالا یه سوال منو از کجا پیدا کردی
- هیچ وقت حس نمیکردی یه نفر دنبالته
+ چرا همیشه
- خوب اون من بودم از طرف آسمان باید تورو پیدا میکردم که عاشقت شدم
+ آخرشم شکارم کردی
- مثل یه شکارچی
+ منم آن شکار شکارم کن سپس ببوس و بچرخانم
صورتش رو گرفتم و بوسیدمش
- یه درخواست ازت دارم
+ چی
زانو زدم و یه حلقه در اوردم که با سنگهای کهربا تزیین شده بود
- با من ازدواج میکنم
یهو سرخ شد
+ بله
حلقه رو دستش کردم
- دوست دارم
+ منم دوست دارم
۵.۷k
۲۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.