رمان:)مجنون تر از من:)پارت ۲۰
رمان:)مجنون تر از من:)پارت ۲۰
*یک ساعت بعد*
ارسلان:پیاده شید رسیدیم
دیانا:چه زود رسیدیم
ارسلان:اره ترافیک نبود
دیانا:اها
بچه ها بیاید بیرون
مهدیس:اومدم برم پیش دیانا که یه پسر جلوم ظاهر شد محکم خوردم بهش
خواستم بیفتم که بغلم کرد
قیافه ی همه:😐
رضا:چتونه میخواستین ولش کنم بمیره
دیانا:نه
رضا:خوبی خانم......
مهدیس:مهدیس حسینی
رضا:خوبی مهدیس خانم
مهدیس:اره
رضا:خداروشکر که خوبید
مهدیس:لبخند زدم
ارسلان:رفتم اتاق
دیانا:ارسلان
ارسلان:بله
دیانا:میگم محراب رل داره
ارسلان:نه برای چی
دیانا:مهشاد تنهاست میگم با مهشاد جور بشه
ارسلان:اها
دیانا:ارسلان گوشیت داره زنگ میخوره
بادیدن اون اسم شوکه شدم
ارسلان:کیه؟
دیانا:ش..ش..ق..ایق
ارسلان:ولش کن
دیانا:نه ولش نمیکنم جواب بده
ارسلان:باشه جواب دادم
شقایق:سلام عشقم
ارسلان:.....
شقایق:الوو
دیانا:جواب بده ٭اروم٭
ارسلان:بله
شقایق:خوشحال شدم صداتو شنیدم
ارسلان:ولی من نه چیکار داری
شقایق:هیچی گفتم بیا خونمون یکم شیطنت کنیم
دیانا:گوشیرو از دست ارسلان گرفتم
و گفتم:شقایق خانم اینو اویزون گوشت کن ارسلان مال منه دیگه نزدیکه توی ج.ن.د.ه نمیشه
شقایق:هو حرف دهنتو بفهم
دیانا:قط کردم از اتاق رفتم بیرون
ارسلان:دیانا دیانا وایسا
دیانا:چتههههه میخوای توضیح بدی
ارسلان:ببخشید
دیانا:برو بابا جمع کن خودتو رفتم بیرون دم ساحل
ارسلان:رفتم دنبالش
دیانا:نیا جلو میگمممممم
ارسلان:چرا
دیانا:اگه بیای جلوه منم میرم عقب
ارسلان:عمق دریا خیلی زیاد بود دیانا لب ساحل وایساده اب تا زانوش اومده بود
دیانا:نیا جلوه
ارسلان:هی میرفتم جلوه یه دفعه دیانا افتاد تو اب لباسم رو در اوردم و رفتم تو اب دیانا نفس نداشت لبم گذاشتم رو لبش و نفس میدادم بهش
دیانا:یهو نفس کشیدم
ارسلان:خوبی؟
دیانا:زدم تو گوشش رفتم توی ویلا
ارسلان:هوففففف رفتم توی ویلا لباس عوض کردم
دیانا:منم لباسم عوض شده بود و روی مبل نشسته بودم اشغال کثافت جلو من کات میکنه بعد زنگ میزنه میگه بیا س.ک.س کنیم اشغال
*یک ساعت بعد*
ارسلان:پیاده شید رسیدیم
دیانا:چه زود رسیدیم
ارسلان:اره ترافیک نبود
دیانا:اها
بچه ها بیاید بیرون
مهدیس:اومدم برم پیش دیانا که یه پسر جلوم ظاهر شد محکم خوردم بهش
خواستم بیفتم که بغلم کرد
قیافه ی همه:😐
رضا:چتونه میخواستین ولش کنم بمیره
دیانا:نه
رضا:خوبی خانم......
مهدیس:مهدیس حسینی
رضا:خوبی مهدیس خانم
مهدیس:اره
رضا:خداروشکر که خوبید
مهدیس:لبخند زدم
ارسلان:رفتم اتاق
دیانا:ارسلان
ارسلان:بله
دیانا:میگم محراب رل داره
ارسلان:نه برای چی
دیانا:مهشاد تنهاست میگم با مهشاد جور بشه
ارسلان:اها
دیانا:ارسلان گوشیت داره زنگ میخوره
بادیدن اون اسم شوکه شدم
ارسلان:کیه؟
دیانا:ش..ش..ق..ایق
ارسلان:ولش کن
دیانا:نه ولش نمیکنم جواب بده
ارسلان:باشه جواب دادم
شقایق:سلام عشقم
ارسلان:.....
شقایق:الوو
دیانا:جواب بده ٭اروم٭
ارسلان:بله
شقایق:خوشحال شدم صداتو شنیدم
ارسلان:ولی من نه چیکار داری
شقایق:هیچی گفتم بیا خونمون یکم شیطنت کنیم
دیانا:گوشیرو از دست ارسلان گرفتم
و گفتم:شقایق خانم اینو اویزون گوشت کن ارسلان مال منه دیگه نزدیکه توی ج.ن.د.ه نمیشه
شقایق:هو حرف دهنتو بفهم
دیانا:قط کردم از اتاق رفتم بیرون
ارسلان:دیانا دیانا وایسا
دیانا:چتههههه میخوای توضیح بدی
ارسلان:ببخشید
دیانا:برو بابا جمع کن خودتو رفتم بیرون دم ساحل
ارسلان:رفتم دنبالش
دیانا:نیا جلو میگمممممم
ارسلان:چرا
دیانا:اگه بیای جلوه منم میرم عقب
ارسلان:عمق دریا خیلی زیاد بود دیانا لب ساحل وایساده اب تا زانوش اومده بود
دیانا:نیا جلوه
ارسلان:هی میرفتم جلوه یه دفعه دیانا افتاد تو اب لباسم رو در اوردم و رفتم تو اب دیانا نفس نداشت لبم گذاشتم رو لبش و نفس میدادم بهش
دیانا:یهو نفس کشیدم
ارسلان:خوبی؟
دیانا:زدم تو گوشش رفتم توی ویلا
ارسلان:هوففففف رفتم توی ویلا لباس عوض کردم
دیانا:منم لباسم عوض شده بود و روی مبل نشسته بودم اشغال کثافت جلو من کات میکنه بعد زنگ میزنه میگه بیا س.ک.س کنیم اشغال
۳.۲k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.