پارت۲۸
هرچه زودتر باید از اونجا خالص میشدم.
به آهستگی از روی تخت بلند شدم و سعی کردم تا کوچکترین صدایی
ایجاد نکنم..
با وجود درد شدیدی که داشتم, کورمال کورمال و با نور ضعیفی که اتاق رو
روشن کرده بود لباس هام رو از روی زمین برداشتم و به سمت همون دری
که رگال لباس های تهیونگ داخلش بود رفتم.
در نیمه باز رو هل دادم و بعد از وارد شدن, درحالیکه لباس هام رو در
آروم ترین حالت ممکن میپوشیدم به سمت کشوی باز شده ای که لباس
های زیر اونجا بودن رفتم.
نمیتونستم بدون همچین چیزی از اینجا بیرون برم وگرنه یرین حتما بجای
ته بهم تجاوز میکرد.
دوتا از لباس زیرهایی که داخل فیلم هم افتاده بودن رو برداشتم و بعد از
پوشیدن کامل لباس به سمت بیرون قدم برداشتم
روی نوک پام قدم برمیداشتم و در تالش بودم تا هیچ صدایی ازم درنیاد اما
بخاطر درد پایین تنه ام هر آن امکان داشت تا ناله دردناکی از بین لبهام
بیرون بیاد.
گوشیم رو از جایی که آخرین بار گذاشته بودم برداشتم و برای آخرین بار
نگاهی به کیم تهیونگ انداختم.
خیلی خوب میشد اگر میتونستم وقتی بیدار میشد کنارش باشم و بهش بگم
چقدر دوستش دارم اما مطمئنا هیچ عالقه ای نداشت تا بیبی بوی سفارشی
یک شبش رو پیش خودش نگه داره!
برای لحظه ای لب برچیدم و سعی کردم بدون اینکه مثل بچه های دوساله
گریه بکنم از اونجا بیرون برم.
همه چیز مثل یک رویای کوتاه بود که به سرعت یک بشکن زدن از بین
رفته بود.
سرم سنگین بود و چشم هام همه جارو تار میدیدن.
به سختی از جام بلند شدم و نگاهی به اطراف انداختم.
تخت خالی بود و حتی لباس های پخش شده اون پسر هم هیچ جایی از اتاق
نبود.
رفته بود و من نفهمیده بودم؟
سرم تیری کشید و باعث شد تا چنگی به موهام بزنم.
گوشیم رو از روی میز کنار تخت برداشتم و با دیدن ساعت نه صبح اخمی
کردم.
معموال تا این ساعت پیشم میموندن. . . اما این پسر بر خالف بقیه حتی
بدون کالمی رفته بود.
تنها چیزی که ازش به یاد داشتم صدایی بود که مدام کلمه نفرین شده
"محکم تر" رو به زبون میاورد و همین باعث شده بود تا االن کمردرد
وحشتناکی داشته باشم.
حتی چهره اش رو هم به یاد نداشتم. . . احتماال درصد الکلی که وارد رگ
هام شده بود خیلی زیاد بود.
با دیدن سیلی از پیامک ها, تماس ها, نوتیف های اینستاگرام و توییتر و
غیره اخمی کردم.
باز چه اتفاقی افتاده بود. . .
هیچ بوی خوبی به مشامم نمی رسید.
تماس های بی پاسخ متعددی که از جین و حتی رئیس کمپانی داشتم نگرانم
میکرد.
گوشی رو از حالت سایلنت درآوردم و بالفاصله با جین تماس گرفتم.
-الو. . . زنگ زده بودی؟
اما با فریادی که پشت گوشی کشید, تقریبا از جام پریدم.
به آهستگی از روی تخت بلند شدم و سعی کردم تا کوچکترین صدایی
ایجاد نکنم..
با وجود درد شدیدی که داشتم, کورمال کورمال و با نور ضعیفی که اتاق رو
روشن کرده بود لباس هام رو از روی زمین برداشتم و به سمت همون دری
که رگال لباس های تهیونگ داخلش بود رفتم.
در نیمه باز رو هل دادم و بعد از وارد شدن, درحالیکه لباس هام رو در
آروم ترین حالت ممکن میپوشیدم به سمت کشوی باز شده ای که لباس
های زیر اونجا بودن رفتم.
نمیتونستم بدون همچین چیزی از اینجا بیرون برم وگرنه یرین حتما بجای
ته بهم تجاوز میکرد.
دوتا از لباس زیرهایی که داخل فیلم هم افتاده بودن رو برداشتم و بعد از
پوشیدن کامل لباس به سمت بیرون قدم برداشتم
روی نوک پام قدم برمیداشتم و در تالش بودم تا هیچ صدایی ازم درنیاد اما
بخاطر درد پایین تنه ام هر آن امکان داشت تا ناله دردناکی از بین لبهام
بیرون بیاد.
گوشیم رو از جایی که آخرین بار گذاشته بودم برداشتم و برای آخرین بار
نگاهی به کیم تهیونگ انداختم.
خیلی خوب میشد اگر میتونستم وقتی بیدار میشد کنارش باشم و بهش بگم
چقدر دوستش دارم اما مطمئنا هیچ عالقه ای نداشت تا بیبی بوی سفارشی
یک شبش رو پیش خودش نگه داره!
برای لحظه ای لب برچیدم و سعی کردم بدون اینکه مثل بچه های دوساله
گریه بکنم از اونجا بیرون برم.
همه چیز مثل یک رویای کوتاه بود که به سرعت یک بشکن زدن از بین
رفته بود.
سرم سنگین بود و چشم هام همه جارو تار میدیدن.
به سختی از جام بلند شدم و نگاهی به اطراف انداختم.
تخت خالی بود و حتی لباس های پخش شده اون پسر هم هیچ جایی از اتاق
نبود.
رفته بود و من نفهمیده بودم؟
سرم تیری کشید و باعث شد تا چنگی به موهام بزنم.
گوشیم رو از روی میز کنار تخت برداشتم و با دیدن ساعت نه صبح اخمی
کردم.
معموال تا این ساعت پیشم میموندن. . . اما این پسر بر خالف بقیه حتی
بدون کالمی رفته بود.
تنها چیزی که ازش به یاد داشتم صدایی بود که مدام کلمه نفرین شده
"محکم تر" رو به زبون میاورد و همین باعث شده بود تا االن کمردرد
وحشتناکی داشته باشم.
حتی چهره اش رو هم به یاد نداشتم. . . احتماال درصد الکلی که وارد رگ
هام شده بود خیلی زیاد بود.
با دیدن سیلی از پیامک ها, تماس ها, نوتیف های اینستاگرام و توییتر و
غیره اخمی کردم.
باز چه اتفاقی افتاده بود. . .
هیچ بوی خوبی به مشامم نمی رسید.
تماس های بی پاسخ متعددی که از جین و حتی رئیس کمپانی داشتم نگرانم
میکرد.
گوشی رو از حالت سایلنت درآوردم و بالفاصله با جین تماس گرفتم.
-الو. . . زنگ زده بودی؟
اما با فریادی که پشت گوشی کشید, تقریبا از جام پریدم.
۴.۷k
۲۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.