فیک 《 bad boy 》
فیک 《 bad boy 》
P*22*
پ/ک: مگ نگفتم با بورا دختر عموت ازدواج کنی؟!!!!!
کوک: ولی پدر....
پ/ک: ولی ملی نداریم سریع میری پیش دختره و بهش میگی باید بهم بزنید
کوک: پدر من این کارو نمیکنم حتی اگ بمیرم
پدر کوک یک سیلی با کف دستش به صرت زیباو براق کوک زد جوری ک صورت سفیدش تبدیل شد به سرخ ترین صورت ممکن...
کوک سریع رفت سوار ماشینش شد و بغضش رو شکست....
گریه هایی میکر ک همراهش فریاد هم بود
همش با خودش میگفت من نمیتونم زندگیمو ول کنم من نمیتونم ن نمیتونمممممم(فریاد)
بعد چند مین کوک به خودش اومد و کلید ماشین رو از جیبش بر داش و ماشینو روشن کرد....
تو خیابونا چرخ میزد و بعد چند مین به حرف دلش گوش داد و گوشیشو بر داشتو رفت و رو شماره ی ا/ت گذاشت....
بعد سه بوق ا/ت برداشت و گفت: سلام عزیزم خوبی؟!
کوک: ا/ت کجایی(با حالت پوکر)
ا/ت: حالت خوبه؟!!
کوک: گفتم کجایی؟(با داد)
ا/ت: من تو خونمممممم(اینم با داد)
کوک: خونتون کجاس؟؟
ا/ت: به تو چه
کوک: ا/ت الان وقت شوخی نیست بگو کجاست باید ببینمت
ا/ت: باشه (ادرس خونشونو گفت)
کوک: ده مین دیگ میرسم
ا/ت: خدافس
کوک سریع قطع کردو و پاشو گذاش رو گاز و تا اخرین سرعتش رف.....
دقیقا بعد ده مین رسید اونجا
سریع رف زنگ درو زدو و رفت وارد خونه شد
.....
اول خونه ی ا/ت یک حیاط بود حیاطی که پر از گل و درخت و اینا... اصن یک چیزی بود ولی کوک اصن به خونه توجهی نکرد و سریع دووید به سمت خونه....
ا/ت: کوک من اشپز خونم
کوک: باش
....
ا/ت: کوک... حالت خوبه؟!!
کوک که نفهمید ا/ت داره چی میگه به خاسته ی خودش سریع رفت ا/تو بغل کرد جوری که ا/ت نفسش بالا نمیومد
دقیق دوقیقه تو بغل هم بودن ولی بعد از دو دقیقه کوک شروع به گریه کرد و همش به ا/ت میگفت: من نمیتونم تورو ترک کنم نمیتونم حاضرم بابامو قال بزارمو با تو برم خارج و اونجا با هم خوش باشیم، من نمتونم تورو ول کن من نمتونمممممم.....
ا/ت هم شروع به گریه کردو گفت: کوک قرار نیس منو ول کنی من نمیزارمممم
کوک: بابام میگ باید بری با بورا ازدواج کنی
ا/ت: نمیزارممم تو اجباری ازدواج کنی زندگیم
کوک: ا/ت کاش خدا هیچوقت تورو از من نگیره کاش
ا/ت: خدا هیچوقت منو تورو جدا نمیکنه قول میدم
کوک: قول؟!
ا/ت دستشو گذاش رو انگشت اخریه کوک و مهر کردو گفت: قول:)
.
نویسنده: @blink_black_pink_jiso
.
شرطا:
۳۰ لایک
۴۰ کامنت
.
.
.
خماری:))))
#سناریو
#فیک
#اسمات
#تک_پارتی
#بی_تی_اس
P*22*
پ/ک: مگ نگفتم با بورا دختر عموت ازدواج کنی؟!!!!!
کوک: ولی پدر....
پ/ک: ولی ملی نداریم سریع میری پیش دختره و بهش میگی باید بهم بزنید
کوک: پدر من این کارو نمیکنم حتی اگ بمیرم
پدر کوک یک سیلی با کف دستش به صرت زیباو براق کوک زد جوری ک صورت سفیدش تبدیل شد به سرخ ترین صورت ممکن...
کوک سریع رفت سوار ماشینش شد و بغضش رو شکست....
گریه هایی میکر ک همراهش فریاد هم بود
همش با خودش میگفت من نمیتونم زندگیمو ول کنم من نمیتونم ن نمیتونمممممم(فریاد)
بعد چند مین کوک به خودش اومد و کلید ماشین رو از جیبش بر داش و ماشینو روشن کرد....
تو خیابونا چرخ میزد و بعد چند مین به حرف دلش گوش داد و گوشیشو بر داشتو رفت و رو شماره ی ا/ت گذاشت....
بعد سه بوق ا/ت برداشت و گفت: سلام عزیزم خوبی؟!
کوک: ا/ت کجایی(با حالت پوکر)
ا/ت: حالت خوبه؟!!
کوک: گفتم کجایی؟(با داد)
ا/ت: من تو خونمممممم(اینم با داد)
کوک: خونتون کجاس؟؟
ا/ت: به تو چه
کوک: ا/ت الان وقت شوخی نیست بگو کجاست باید ببینمت
ا/ت: باشه (ادرس خونشونو گفت)
کوک: ده مین دیگ میرسم
ا/ت: خدافس
کوک سریع قطع کردو و پاشو گذاش رو گاز و تا اخرین سرعتش رف.....
دقیقا بعد ده مین رسید اونجا
سریع رف زنگ درو زدو و رفت وارد خونه شد
.....
اول خونه ی ا/ت یک حیاط بود حیاطی که پر از گل و درخت و اینا... اصن یک چیزی بود ولی کوک اصن به خونه توجهی نکرد و سریع دووید به سمت خونه....
ا/ت: کوک من اشپز خونم
کوک: باش
....
ا/ت: کوک... حالت خوبه؟!!
کوک که نفهمید ا/ت داره چی میگه به خاسته ی خودش سریع رفت ا/تو بغل کرد جوری که ا/ت نفسش بالا نمیومد
دقیق دوقیقه تو بغل هم بودن ولی بعد از دو دقیقه کوک شروع به گریه کرد و همش به ا/ت میگفت: من نمیتونم تورو ترک کنم نمیتونم حاضرم بابامو قال بزارمو با تو برم خارج و اونجا با هم خوش باشیم، من نمتونم تورو ول کن من نمتونمممممم.....
ا/ت هم شروع به گریه کردو گفت: کوک قرار نیس منو ول کنی من نمیزارمممم
کوک: بابام میگ باید بری با بورا ازدواج کنی
ا/ت: نمیزارممم تو اجباری ازدواج کنی زندگیم
کوک: ا/ت کاش خدا هیچوقت تورو از من نگیره کاش
ا/ت: خدا هیچوقت منو تورو جدا نمیکنه قول میدم
کوک: قول؟!
ا/ت دستشو گذاش رو انگشت اخریه کوک و مهر کردو گفت: قول:)
.
نویسنده: @blink_black_pink_jiso
.
شرطا:
۳۰ لایک
۴۰ کامنت
.
.
.
خماری:))))
#سناریو
#فیک
#اسمات
#تک_پارتی
#بی_تی_اس
۲۹.۹k
۳۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.