«Yakuza brothers»p5 «تمرینات»
صبح روز بعد*
&خارپوفففففففففففف...
آنژونگ_آرباب کوچک، بیدار شید الآن صبح است! باید صبحانه را بخورید وتمریناتتان را شروع کنید!
________________
در صالن پذیرایی*
&صبح بخیر اوتوساما...!
در آنجا، همه جلو'ی میز غذا نشسته بودند تا خدمتکاران صبحانه را بیاورند. موراساکیبارا آخرین نفری بود که آمد چون خواب'اش خیلی سنگین است.
[[]] صبح بخیر، جناب خواب'آلو!
(همه خنده'شان میگیرد)
٪حالتون خوبه؟ کاگامی-چی؟ اومنی-چی؟
×نِنننننننننن...!
# *انگور کردن*ماما!
=جان ماما^-^؟
# قوزا!{غذا}
مادرِ مو سرخ ما، مو'های خونین پسر'ش را ناز میکند وبه او میگوید:«الآن غذا رو میارن عزیزم، فدات شممم♡-♡!»
# *انگور کردن*
×(چرا این انقدر بی'خیال دار ودنیا'ست:/ )
خدمتکاران صبحانه ساده را روی میز غذا خوری میگذارند. همه شروع میکنند به غذا خوردن، که بعد از سوکت'ی طولانی آلفا'ی مو طوسی لب گشود:«امشب قراره رئیس مافیا بندرِ یوکوهاما، یعنی"اوسامو رایجین*"با پسر'ش"اوسامو دازای"به اینجا بیایند»{معنی نام"رایجین"بر اساس اساطیر ژاپنی"خدای رعد وبرق"است}
٪یعنی آدم بد میان اینجا؟
€کیوان، به پسرت بگو سوتی نده وجلو'شون به اونا بگه آدم بد.
[[]] راست میگه کیوان!
☆باوشه~-~
________________
در صالن تمرینات*
٪واوووووووووو...!!!
کیسی از شگفتی، دهنش خطی صاف میشود! از آن جایی که در زندگی قبلی'اش او یک جوانی فقیر بود، دیدن این صالن'ی که پر از وسایلِ ورزشیِ گران قیمت است برایش مورد تعجب و شگفت زدگی است!
[[]] خوشت آومد؟
٪اوهوم^-^ !
آن الفا'ی طوسی، دستی بر شانه'ی پسرک بلوند'اش کشید.
حتی اگر بعضی وقت ها سرد و خشک باشد...
حتی اگر بیش از اندازه به کار'هایش توجه کند و پسران'ش خیر...
حتی اگر بعضی وقت ها رکیک باشد...
او پسرانِ قد ونیم قد خودش را دوست دارد! میخواهد آنها را در بغلش خفه کند! کل دنیا را زیرِ پای'شان بریزد!
-سلام به آقای سینرین تای، من کونیکیدا دوپو هستم کسی که ازش درخواست کردین که مربی پسر'هایتان باشد.
[[]] بله آقای دوپو خوش آمدید،
الفا، رو به پسر'هایش کرد وگفت:«بچه ها،من دیگه میرم.روز خوشی داشته باشید!»
بچه ها_اریگاتو گزایماس اوتوساما! همچنین شما!
√خب بچه ها، حالتون خوبه؟
بچه ها_اریگاتو! بله!
√(انگار که این بچه'های کوچیک آنقدر هم بچه نیستن که آقای سینرین تای جون'شون رو برای این تمرینات بفروشه!شاید هم موهبت هاشون از رتبه'ی اول باشه؟)سوکا، اول بزارید همه چی رو درباره'ی موهب بهتون بگم بعد بریم سراغ تمرینات. قبوله؟
بچه ها، در جواب به او "بله"ای گفتند وسپس روی صندلی های آنجا نشستند تا مربی'شان توضیحاتش را شروع کند.
مربی، دفتر ایده ال'هایش را در می آورد وشروع به سخن گفتن میکند:«موهبت، یک نوع قدرت ماورایی است که در فرد موجود است. موهبت بعد از دیدن بدجور صدمه روحیِ زیاد، آن را به دست می آورد.»
بعد کمی مکث، ادامه داد:«موهبت یک فرد، باید اسم خاصی داشته باشد؛ مثلاً من موهبت'ام"شاعر دوپو"نام دارد؛ میتوانم نوشته ها را به واقعیت تبدیل کنم. ولی هر موهبتی حد و مرز دارد که من نمیتونم اسم یه وسیله'ای را بنویسم که اندازه'اش از برگه'های دفترم بزرگ'تر باشد.»
ادامه دارد...
𖥔⏜᷼ 𖥔⏜᷼ ⏜᷼ 𖥔⏜᷼
⏤ ★🍭🍬🎀داشتم بوک میخوندم... بعدشم اوکاسان گفت بریم بیرون .... رفتیم هاله... جرواجرم ندید... با اینکه نه کامنتی حمایتی کوفتی میکنید...
⏤ ★🍭🍬🎀این روزا میخوام بیشتر روی فن فیک«Reincarnation or dreaming? sleep or awake?»تمرکز کنم امگاورس لاورا و اصن همه آماده باشن چون قراره جالب شه!
⏤ ★🍭🍬🎀از الآن برای همه میگم به خصوص آمو-چین(@amera_smeth)دختر عموم چون مسلم-چانه این چیزا رو نمیخونه وشایدم ازم ناراحت بشه حیح... 🌚📿💔
⏤ ★🍭🍬🎀منم اول پارت ها میزارم که قراره اسمات داشته باشه ولی من زیاد اسمات نمیزارم[وی،🧠،🫀:خدایا!ما رو به خاطر گناهانمون ببخش!طلب بخشش میکنیممم!!!]
⏤ ★🍭🍬🎀راستی، فردا هم امتخان ریاضی دارم دعا کنید برام اگه گند اعظم بزنم واویلا ویلییییی دوست دارم خیلیییییی!!!
⏤ ★🍭🍬🎀اسیان هستم عاشقتونم❤
⏤ ★🍭🍬🎀تا دیدار بعدی ماتانههههههههه💙🦋🫐
𖥔⏜᷼ 𖥔⏜᷼ ⏜᷼ 𖥔⏜᷼
&خارپوفففففففففففف...
آنژونگ_آرباب کوچک، بیدار شید الآن صبح است! باید صبحانه را بخورید وتمریناتتان را شروع کنید!
________________
در صالن پذیرایی*
&صبح بخیر اوتوساما...!
در آنجا، همه جلو'ی میز غذا نشسته بودند تا خدمتکاران صبحانه را بیاورند. موراساکیبارا آخرین نفری بود که آمد چون خواب'اش خیلی سنگین است.
[[]] صبح بخیر، جناب خواب'آلو!
(همه خنده'شان میگیرد)
٪حالتون خوبه؟ کاگامی-چی؟ اومنی-چی؟
×نِنننننننننن...!
# *انگور کردن*ماما!
=جان ماما^-^؟
# قوزا!{غذا}
مادرِ مو سرخ ما، مو'های خونین پسر'ش را ناز میکند وبه او میگوید:«الآن غذا رو میارن عزیزم، فدات شممم♡-♡!»
# *انگور کردن*
×(چرا این انقدر بی'خیال دار ودنیا'ست:/ )
خدمتکاران صبحانه ساده را روی میز غذا خوری میگذارند. همه شروع میکنند به غذا خوردن، که بعد از سوکت'ی طولانی آلفا'ی مو طوسی لب گشود:«امشب قراره رئیس مافیا بندرِ یوکوهاما، یعنی"اوسامو رایجین*"با پسر'ش"اوسامو دازای"به اینجا بیایند»{معنی نام"رایجین"بر اساس اساطیر ژاپنی"خدای رعد وبرق"است}
٪یعنی آدم بد میان اینجا؟
€کیوان، به پسرت بگو سوتی نده وجلو'شون به اونا بگه آدم بد.
[[]] راست میگه کیوان!
☆باوشه~-~
________________
در صالن تمرینات*
٪واوووووووووو...!!!
کیسی از شگفتی، دهنش خطی صاف میشود! از آن جایی که در زندگی قبلی'اش او یک جوانی فقیر بود، دیدن این صالن'ی که پر از وسایلِ ورزشیِ گران قیمت است برایش مورد تعجب و شگفت زدگی است!
[[]] خوشت آومد؟
٪اوهوم^-^ !
آن الفا'ی طوسی، دستی بر شانه'ی پسرک بلوند'اش کشید.
حتی اگر بعضی وقت ها سرد و خشک باشد...
حتی اگر بیش از اندازه به کار'هایش توجه کند و پسران'ش خیر...
حتی اگر بعضی وقت ها رکیک باشد...
او پسرانِ قد ونیم قد خودش را دوست دارد! میخواهد آنها را در بغلش خفه کند! کل دنیا را زیرِ پای'شان بریزد!
-سلام به آقای سینرین تای، من کونیکیدا دوپو هستم کسی که ازش درخواست کردین که مربی پسر'هایتان باشد.
[[]] بله آقای دوپو خوش آمدید،
الفا، رو به پسر'هایش کرد وگفت:«بچه ها،من دیگه میرم.روز خوشی داشته باشید!»
بچه ها_اریگاتو گزایماس اوتوساما! همچنین شما!
√خب بچه ها، حالتون خوبه؟
بچه ها_اریگاتو! بله!
√(انگار که این بچه'های کوچیک آنقدر هم بچه نیستن که آقای سینرین تای جون'شون رو برای این تمرینات بفروشه!شاید هم موهبت هاشون از رتبه'ی اول باشه؟)سوکا، اول بزارید همه چی رو درباره'ی موهب بهتون بگم بعد بریم سراغ تمرینات. قبوله؟
بچه ها، در جواب به او "بله"ای گفتند وسپس روی صندلی های آنجا نشستند تا مربی'شان توضیحاتش را شروع کند.
مربی، دفتر ایده ال'هایش را در می آورد وشروع به سخن گفتن میکند:«موهبت، یک نوع قدرت ماورایی است که در فرد موجود است. موهبت بعد از دیدن بدجور صدمه روحیِ زیاد، آن را به دست می آورد.»
بعد کمی مکث، ادامه داد:«موهبت یک فرد، باید اسم خاصی داشته باشد؛ مثلاً من موهبت'ام"شاعر دوپو"نام دارد؛ میتوانم نوشته ها را به واقعیت تبدیل کنم. ولی هر موهبتی حد و مرز دارد که من نمیتونم اسم یه وسیله'ای را بنویسم که اندازه'اش از برگه'های دفترم بزرگ'تر باشد.»
ادامه دارد...
𖥔⏜᷼ 𖥔⏜᷼ ⏜᷼ 𖥔⏜᷼
⏤ ★🍭🍬🎀داشتم بوک میخوندم... بعدشم اوکاسان گفت بریم بیرون .... رفتیم هاله... جرواجرم ندید... با اینکه نه کامنتی حمایتی کوفتی میکنید...
⏤ ★🍭🍬🎀این روزا میخوام بیشتر روی فن فیک«Reincarnation or dreaming? sleep or awake?»تمرکز کنم امگاورس لاورا و اصن همه آماده باشن چون قراره جالب شه!
⏤ ★🍭🍬🎀از الآن برای همه میگم به خصوص آمو-چین(@amera_smeth)دختر عموم چون مسلم-چانه این چیزا رو نمیخونه وشایدم ازم ناراحت بشه حیح... 🌚📿💔
⏤ ★🍭🍬🎀منم اول پارت ها میزارم که قراره اسمات داشته باشه ولی من زیاد اسمات نمیزارم[وی،🧠،🫀:خدایا!ما رو به خاطر گناهانمون ببخش!طلب بخشش میکنیممم!!!]
⏤ ★🍭🍬🎀راستی، فردا هم امتخان ریاضی دارم دعا کنید برام اگه گند اعظم بزنم واویلا ویلییییی دوست دارم خیلیییییی!!!
⏤ ★🍭🍬🎀اسیان هستم عاشقتونم❤
⏤ ★🍭🍬🎀تا دیدار بعدی ماتانههههههههه💙🦋🫐
𖥔⏜᷼ 𖥔⏜᷼ ⏜᷼ 𖥔⏜᷼
۳.۴k
۰۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.