ببخش منو (p²)
ببخش منو (p²)
+هیچوقت نمیتونم بارونو تحمل کنم...وقتی پدر و مادرم تصادف کردن ۱۳ سالم بود.قبل اون همش سرکوفت های بابامو کتک زدنه خانواده رو تحمل میکردم..تا اینکه تو یه روز بارونی خلاص شدم..
داشتم به حرفاش گوش میدادم که اشکام سرازیر میشدن..
+نمیدونم چرا...ولی با رفتنشون خوشحال شدم..دیکه مجبور نیستم حرفای مزخرفشون رو گوش کنم..
داشت به حرف زدن ادامه میداد که یهویی آسمون شروع کرد به رعدوبرق زدن...نگاهمو به کوک دادم که مثل یه بچه خشکش زده..سریع دستمو جلوی چشمام گرفتم..
_بیا بریم فقط..
+ب..با..باشه
دستمو از چشمش برداشتم که رعدوبرق دیگهای زد دستاشو گرف روی سرش..به داخل هدایتش کردم..
_برو اتاقت استراحت کن..
+چ..چشم
رفتن اتاقم روی تخت ولو بودم که گوشیم زنگ خورد
گوشیمو برداشتم
ناشناس: به زودی میمیری
_چرت نگو..(گوشیو قطع کرد)
_ا...الووووووو
رفتم شمارشو ردیابی کردم ولی نتونستم
(فلش بک به فردا شب)
=خانم..شامتون
_بیارش تو
شاممو اورد که دیدم اون فرد سئونگ نیست..
_تو کی هستی؟..
با دیدن یه چاقو زیر گلوم خشکم زد
+هیچوقت نمیتونم بارونو تحمل کنم...وقتی پدر و مادرم تصادف کردن ۱۳ سالم بود.قبل اون همش سرکوفت های بابامو کتک زدنه خانواده رو تحمل میکردم..تا اینکه تو یه روز بارونی خلاص شدم..
داشتم به حرفاش گوش میدادم که اشکام سرازیر میشدن..
+نمیدونم چرا...ولی با رفتنشون خوشحال شدم..دیکه مجبور نیستم حرفای مزخرفشون رو گوش کنم..
داشت به حرف زدن ادامه میداد که یهویی آسمون شروع کرد به رعدوبرق زدن...نگاهمو به کوک دادم که مثل یه بچه خشکش زده..سریع دستمو جلوی چشمام گرفتم..
_بیا بریم فقط..
+ب..با..باشه
دستمو از چشمش برداشتم که رعدوبرق دیگهای زد دستاشو گرف روی سرش..به داخل هدایتش کردم..
_برو اتاقت استراحت کن..
+چ..چشم
رفتن اتاقم روی تخت ولو بودم که گوشیم زنگ خورد
گوشیمو برداشتم
ناشناس: به زودی میمیری
_چرت نگو..(گوشیو قطع کرد)
_ا...الووووووو
رفتم شمارشو ردیابی کردم ولی نتونستم
(فلش بک به فردا شب)
=خانم..شامتون
_بیارش تو
شاممو اورد که دیدم اون فرد سئونگ نیست..
_تو کی هستی؟..
با دیدن یه چاقو زیر گلوم خشکم زد
۱.۹k
۱۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.