عشق دردسر ساز پارت ۱۰

وقتی رسیدیم داشتم شاخ در میاوردم
_مطمئنی خونت کاخ نیست جونگ کوک؟
خندید
_اره مطمئنم
رفتم تو مثل بیرونش شیک بود ۵ تا اتاق داشت
بهترین اتاقشو داد به من خیلی بزرگ بود دو طبقه خونه
_اینا رو از کجا اوردی
_خب از پدربزرگرم بهم ارث رسیده
_واو
یه لباس پوشیدم(عکسشو میزارم)
رفتم رو مبل کنار کوک نشستم(عکس اینم میزارم)
دیدم اسمشو نبر بهم پیم داده
_ایش ول کنم نیستا
_چی شده
_میشه جوابشو بدی من اصلا اهل پرویی نیستم
_واقعا؟(با لحن مسخره کردن)
_ااا میرما
_خب
گوشیمو دادم بهش چه چیزایی نوشت داشتم از خنده رودوبر میشدم
_ الان فکر میکنه غول بهش حمله کرده
بهم پیم داد
ای کاش اون روز همچین کاری نمیکردم
چه کاری؟
لیسا شاید باورت نشه ولی من با دکترت هماهنگ کرده بودم که بگه بچه از کوکه ولی از من بود
خب خوبه که افتاد😌
چه خونسردی
بلاکش کردم وگرنه تا صبح دیوونم میکنه
داشتم میرفتم تو اتاق که احساس سر گیجه بهم دست داد و افتادم زمین

این پارت کمه ببخشید