ادامه چند پارتی تهیونگ غریبه ی آشنا پارت آخر p:6/6
و شمع و ی خورده چیز برای تزئین خونه رفتم خونه و خونه رو تزیین کردم ساعت ۸ بود غذا درست کردم و لباس نوزاد و عکس بچه مون و گذاشتم تو جعبه و ی کیکم درست گردم داغون شد پس ی کیک سفارش دادم چون تو قنادی خوب نیستم کیک و گذاشتم یخچال ساعت شد ۹ سریع رفتم ی حموم ۳۰ مینی گرفتم و ی لباس خوشمل پوشیدم(اسلاید۲) و ی آرایش ملایمی کردم و کادو رو گذاشتم رو میز جلوی مبل که زنگ در زده شد از چشمی نگاه کردم دیدم تهیونگ بود برقا رو خاموش کردم و در و باز کردم که تهیونگ گفت
×چرا اینجا انقد تاریکه (سرد)
_سوپرایز
برق و روشن کردم و در و بستم تهیونگ و بردم پشت میز نشست و گفت
×این چیه(سرد)
_بازش کن
تهیونگ در جعبه رو باز کرد و بعد چند ثانیه مکث با بغض سرشو بالا گرفت و گفت
×ی....یعنی.....من...دارم.....ب......با
_داری بابا میشی😊
×ا.....ات ازت ممنونم
ویو ادمین خوشمل تون 😅
تهیونگ ات و بلند کرد تو هوا چرخوند و رفت رو بالکن داد زد
×منننننننننن دارمممممممممم بابااااااااااااااا میشمممممممممممممم
که کوک اون پایین بود و صدای تهیونگ و شنید نگاه کرد و سریع رفت در خونشون و زد و ات در و باز کرد کوک سریع ات و بغل گرد و گفت
=دارم عمو میشممممممممممممممم
×تو از کجا شنیدی(تعجب)
=اومدم قدم بزنم که صدای تو رو از بالکن شنیدم
ات در حال غش کردن
_جعررررررررر یاع یاع یاع یاع
×یعنی انقد بلند داد زدم؟
=آره جعررررررررر ههههههه
×هی نخندید
ویو تهیونگ
ات و کوک داشتن بهم میخندیدن چیه خب دارم بابا میشم هیجان دارم با اخم نگاشون کردم که خودشون بدتر شد ولی ات از حال رفت و گرفتمش نگرانش شدم
×اتتتتتتت .... ات.....ات خوبی
=اتتتتتت.حا......حالت خوبه
×همش تقصیر منه
=نه هیونگ بدو بریم دکتر
ات و برآید استایل بغلش کردم و گذاشتم تو ماشین و خودمم پیشش نشستم کوک با تموم سرعت میروند رفتیم دکتر و دیدم دکتر از ی اتاق اومد بیرون
×آقای دکتر لطفا کمکم کنید
/چه اتفاقی افتاده
×همه چی و تعریف کرد
/از اینطرف
ویو ته
ات الان ۱ ساعته تو اون اتاقه نگرانشم رو زمین کنار اتاق ات تکیه داده بودم که دکتر اومد و گفت
/حالش خوبه فقط نباید خیلی خوشحال.ناراحت و هیجان زده بشه چون برای بچه ضرر داره
×ممنون آقای دکتر
پایان
آخرش بد تموم شد میدونم
ولی میخوان نظراتتون و بدونم
×چرا اینجا انقد تاریکه (سرد)
_سوپرایز
برق و روشن کردم و در و بستم تهیونگ و بردم پشت میز نشست و گفت
×این چیه(سرد)
_بازش کن
تهیونگ در جعبه رو باز کرد و بعد چند ثانیه مکث با بغض سرشو بالا گرفت و گفت
×ی....یعنی.....من...دارم.....ب......با
_داری بابا میشی😊
×ا.....ات ازت ممنونم
ویو ادمین خوشمل تون 😅
تهیونگ ات و بلند کرد تو هوا چرخوند و رفت رو بالکن داد زد
×منننننننننن دارمممممممممم بابااااااااااااااا میشمممممممممممممم
که کوک اون پایین بود و صدای تهیونگ و شنید نگاه کرد و سریع رفت در خونشون و زد و ات در و باز کرد کوک سریع ات و بغل گرد و گفت
=دارم عمو میشممممممممممممممم
×تو از کجا شنیدی(تعجب)
=اومدم قدم بزنم که صدای تو رو از بالکن شنیدم
ات در حال غش کردن
_جعررررررررر یاع یاع یاع یاع
×یعنی انقد بلند داد زدم؟
=آره جعررررررررر ههههههه
×هی نخندید
ویو تهیونگ
ات و کوک داشتن بهم میخندیدن چیه خب دارم بابا میشم هیجان دارم با اخم نگاشون کردم که خودشون بدتر شد ولی ات از حال رفت و گرفتمش نگرانش شدم
×اتتتتتتت .... ات.....ات خوبی
=اتتتتتت.حا......حالت خوبه
×همش تقصیر منه
=نه هیونگ بدو بریم دکتر
ات و برآید استایل بغلش کردم و گذاشتم تو ماشین و خودمم پیشش نشستم کوک با تموم سرعت میروند رفتیم دکتر و دیدم دکتر از ی اتاق اومد بیرون
×آقای دکتر لطفا کمکم کنید
/چه اتفاقی افتاده
×همه چی و تعریف کرد
/از اینطرف
ویو ته
ات الان ۱ ساعته تو اون اتاقه نگرانشم رو زمین کنار اتاق ات تکیه داده بودم که دکتر اومد و گفت
/حالش خوبه فقط نباید خیلی خوشحال.ناراحت و هیجان زده بشه چون برای بچه ضرر داره
×ممنون آقای دکتر
پایان
آخرش بد تموم شد میدونم
ولی میخوان نظراتتون و بدونم
۲.۹k
۲۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.