سناریو شیطان کش پارت 3
از زبان کانائو :
تا اومدم با پا بزنم توی سر اون پسر با دستهی شمشیرش ضربهی منو دفع کرد این دیگه کیه از کجا اومده اسمش چیه اینجا چیکار میکنه؟
از زبان تسوتاکو :
بعد از این که با دستهی شمشیرم جلوی ضربه رو گرفت همون لحظه بدون این که متوجه بشه یه طناب دور پاهاش بستم و وقعی که اومد به اون پسر نزدیک بشه طناب رو کشیدم 😅😅😅
و اونم توی هوا معلق مونده بود
تسوتاکو + کانائو _
+ :وای خدا دل درد گرفتم از بس خندیدم
_:داری چی کار میکنی منو بیار پایین
+:به نظرت معلوم نیست که دارم چیکار میکنم
_:همچی داشت خوب پیش میرفت تا اینکه تو اومدی
+:عههههه واقعا تو چه تسوگوکویی هستی که با اینکه شمشیرم دستته نمیتونی طناب رو ببری تو مثلا شیطان کشی ( یه پوزخند کوچیک زدم) واقعا برات متاسفم
_:تو برای خودت متاسف باش اگه ارباب بفهمه که داری همهی کارایی که قرار بوده........
(اینجا تسوتاکو میپره وسط حرفش و....)
وِر وِر وِر وِر وِر چقدر حرف میزنی ببین بهتره باخت رو قبول کنی تو واقعا ظعیفی فهمیدی...... این آخرین باری بود که بهت گفتم
از زبان تسوتاکو :
رفتم بالای سر اون پسر سرمو چرخوندم و دیدم که همون دختره که گیو راجبش گفته بود اونجا وایستاده منم به آرومی بهش گفتم :
نگران نباش کاریت ندارم فقط میخوام بهت کمک کنم
از زبان تانجیرو : این دختر دیگه کیه چون ماسک گذاشته اصلا نمیشناسمش چقدر مهربونه
توی این فکرو خیالا بودم که اون دختر به طرفم برگشت اسم و سنم رو ازم پرسید و بعدش بهم گفت :
تو همون پسری هستی که گیو نجاتت داد آره من رو گیو فرستاده پس بهم اعتماد کن و هر کاری که بهت میگم رو مو به مو انجام بده باشه....
چطوره؟ به نظرتون خوبه یا نه؟
تا اومدم با پا بزنم توی سر اون پسر با دستهی شمشیرش ضربهی منو دفع کرد این دیگه کیه از کجا اومده اسمش چیه اینجا چیکار میکنه؟
از زبان تسوتاکو :
بعد از این که با دستهی شمشیرم جلوی ضربه رو گرفت همون لحظه بدون این که متوجه بشه یه طناب دور پاهاش بستم و وقعی که اومد به اون پسر نزدیک بشه طناب رو کشیدم 😅😅😅
و اونم توی هوا معلق مونده بود
تسوتاکو + کانائو _
+ :وای خدا دل درد گرفتم از بس خندیدم
_:داری چی کار میکنی منو بیار پایین
+:به نظرت معلوم نیست که دارم چیکار میکنم
_:همچی داشت خوب پیش میرفت تا اینکه تو اومدی
+:عههههه واقعا تو چه تسوگوکویی هستی که با اینکه شمشیرم دستته نمیتونی طناب رو ببری تو مثلا شیطان کشی ( یه پوزخند کوچیک زدم) واقعا برات متاسفم
_:تو برای خودت متاسف باش اگه ارباب بفهمه که داری همهی کارایی که قرار بوده........
(اینجا تسوتاکو میپره وسط حرفش و....)
وِر وِر وِر وِر وِر چقدر حرف میزنی ببین بهتره باخت رو قبول کنی تو واقعا ظعیفی فهمیدی...... این آخرین باری بود که بهت گفتم
از زبان تسوتاکو :
رفتم بالای سر اون پسر سرمو چرخوندم و دیدم که همون دختره که گیو راجبش گفته بود اونجا وایستاده منم به آرومی بهش گفتم :
نگران نباش کاریت ندارم فقط میخوام بهت کمک کنم
از زبان تانجیرو : این دختر دیگه کیه چون ماسک گذاشته اصلا نمیشناسمش چقدر مهربونه
توی این فکرو خیالا بودم که اون دختر به طرفم برگشت اسم و سنم رو ازم پرسید و بعدش بهم گفت :
تو همون پسری هستی که گیو نجاتت داد آره من رو گیو فرستاده پس بهم اعتماد کن و هر کاری که بهت میگم رو مو به مو انجام بده باشه....
چطوره؟ به نظرتون خوبه یا نه؟
۳.۳k
۰۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.