فیک تهیونگ پارت ۱۱
از زبان ا/ت
گفتم : خیلی خب فکر میکنم فردا جواب رو بهت میگم
گفت : پس منتظرم ، اینو گفت و رفت
کافه رو بستم امروز میا نیومده بود تنها راه افتادم سمته خونه توی راه به این فکر میکردم که اگه من با تهیونگ باشم مامانم بفهمه منو برمیگردونه ایران اون موقع چیکار کنم من قدرت اینو ندارم که بخوام تو روی مامانم وایستم هرچی بگه باید بگم چشم رسیدم خونه بالاخره
( فردا دانشگاه)
از زبان ا/ت
زنگ تفریح بود رفتم جلوی کمدم وسایلم رو بردارم که تهیونگ بقیه دوستاش اومدن تهیونگ دستش رو انداخت دوره گردنم و گفت : چطوری
همه داشتن نگاه میکردن گفتم : چیکار میکنی نسبتاً بلند گفت : تو دوست دختره منی دیگه
همه دخترا با اعصبانیت نگام میکردن تهیونگ گفت : از این به بعد هرکی با ا/ت کاری داشته باشه با من طرفه بعد دستم و گرفت دنبال خودش برد گفتم : من که هنوز بهت نگفتم جوابم رو
رفتیم اتاق استراحت تا اونجایی که شنیدم اینجا فقط برای تهیونگ و اون سه تا هست
جیمین گفت : زن داداش تبریک میگم
جونگ کوک گفت : کی فکرشو میکرد این دوتا باهم قرار بزارن
گفتم : ساکت ببینم
گفتم : تهیونگ چرا بهشون گفتی
گفت : خب مگه دوروغ بود گفتم : آخه من که بهت چیزی نگفتم گفت : خب باشه... جوابت چیه گفتم : خب... خب...مثبته
گفت : پس خوب کاری کردم گفتم
گفت : امشب آماده باش میام دنبالت
گفتم : آدرس خونم رو مگه میدونی گفت : از میا گرفتم
( شب ساعت ۷ )
از زبان ا/ت
یکی از بهترین لباسام رو پوشیدم آرایش ملایم کردم کفشای کرمی پاشنه بلندم رو پوشیدم موهامم که خیلی بلند حوصله نداشتم باهاش کاری کنم باز گذاشتم روی کاناپه نشسته بودم که زنگ در زده شد رفتم باز کردم تهیونگ بود سر تا پا نگام کرد
گفتم : بریم ؟
گفت : آره دره ماشینش رو برام باز کرد واوو تاحالا همچین ماشینی ندیدم
نشست شروع به رانندگی کرد بعده نیم ساعت رسیدیم به یه رستوران خیلی بزرگ کلا از شیشه بود برای همین داخلش دیده میشد پیاده شدیم اسمه رستوران کیم بود صد در صد واسه تهیونگه
رفتیم داخل همه گارسون ها تزییم کردن نشستیم بعده غذا همه چراغ ها خاموش شد فقط شمع ها روشن بودن یه آهنگ ملایم گذاشته شد و تهیونگ اومد جلوم و گفت : افتخار میدین دستم و گذاشتم تو دستش همین که میخواستیم شروع به رقصیدن کنیم که گوشیم زنگ خورد
وقتی برش داشتم مامانم بود تصویری زنگ میزد
حالا چه خاکی تو سرم بریزم بیچاره شدم
گفتم : تهیونگ بیچاره شدم گفت : چیشده
گفتم : مامانم داره تصویری زنگ میزنه گفت : چه مشکلی داره باهاش آشنا میشم گفتم : ببند بابا اگر بفهمه منو برمیگردونه ایران فهمیدی گفت : پس چیکار کنیم گفتم : من باید فوراً برگردم خونه گفت : خیلی خب
با سرعت برگشتم خونه آرایشم رو پاک کردم لباسام رو عوض کردم روی تختم دراز کشیدم و به مامانم.....
گفتم : خیلی خب فکر میکنم فردا جواب رو بهت میگم
گفت : پس منتظرم ، اینو گفت و رفت
کافه رو بستم امروز میا نیومده بود تنها راه افتادم سمته خونه توی راه به این فکر میکردم که اگه من با تهیونگ باشم مامانم بفهمه منو برمیگردونه ایران اون موقع چیکار کنم من قدرت اینو ندارم که بخوام تو روی مامانم وایستم هرچی بگه باید بگم چشم رسیدم خونه بالاخره
( فردا دانشگاه)
از زبان ا/ت
زنگ تفریح بود رفتم جلوی کمدم وسایلم رو بردارم که تهیونگ بقیه دوستاش اومدن تهیونگ دستش رو انداخت دوره گردنم و گفت : چطوری
همه داشتن نگاه میکردن گفتم : چیکار میکنی نسبتاً بلند گفت : تو دوست دختره منی دیگه
همه دخترا با اعصبانیت نگام میکردن تهیونگ گفت : از این به بعد هرکی با ا/ت کاری داشته باشه با من طرفه بعد دستم و گرفت دنبال خودش برد گفتم : من که هنوز بهت نگفتم جوابم رو
رفتیم اتاق استراحت تا اونجایی که شنیدم اینجا فقط برای تهیونگ و اون سه تا هست
جیمین گفت : زن داداش تبریک میگم
جونگ کوک گفت : کی فکرشو میکرد این دوتا باهم قرار بزارن
گفتم : ساکت ببینم
گفتم : تهیونگ چرا بهشون گفتی
گفت : خب مگه دوروغ بود گفتم : آخه من که بهت چیزی نگفتم گفت : خب باشه... جوابت چیه گفتم : خب... خب...مثبته
گفت : پس خوب کاری کردم گفتم
گفت : امشب آماده باش میام دنبالت
گفتم : آدرس خونم رو مگه میدونی گفت : از میا گرفتم
( شب ساعت ۷ )
از زبان ا/ت
یکی از بهترین لباسام رو پوشیدم آرایش ملایم کردم کفشای کرمی پاشنه بلندم رو پوشیدم موهامم که خیلی بلند حوصله نداشتم باهاش کاری کنم باز گذاشتم روی کاناپه نشسته بودم که زنگ در زده شد رفتم باز کردم تهیونگ بود سر تا پا نگام کرد
گفتم : بریم ؟
گفت : آره دره ماشینش رو برام باز کرد واوو تاحالا همچین ماشینی ندیدم
نشست شروع به رانندگی کرد بعده نیم ساعت رسیدیم به یه رستوران خیلی بزرگ کلا از شیشه بود برای همین داخلش دیده میشد پیاده شدیم اسمه رستوران کیم بود صد در صد واسه تهیونگه
رفتیم داخل همه گارسون ها تزییم کردن نشستیم بعده غذا همه چراغ ها خاموش شد فقط شمع ها روشن بودن یه آهنگ ملایم گذاشته شد و تهیونگ اومد جلوم و گفت : افتخار میدین دستم و گذاشتم تو دستش همین که میخواستیم شروع به رقصیدن کنیم که گوشیم زنگ خورد
وقتی برش داشتم مامانم بود تصویری زنگ میزد
حالا چه خاکی تو سرم بریزم بیچاره شدم
گفتم : تهیونگ بیچاره شدم گفت : چیشده
گفتم : مامانم داره تصویری زنگ میزنه گفت : چه مشکلی داره باهاش آشنا میشم گفتم : ببند بابا اگر بفهمه منو برمیگردونه ایران فهمیدی گفت : پس چیکار کنیم گفتم : من باید فوراً برگردم خونه گفت : خیلی خب
با سرعت برگشتم خونه آرایشم رو پاک کردم لباسام رو عوض کردم روی تختم دراز کشیدم و به مامانم.....
۱۲۳.۰k
۱۶ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.