"عشق نابجا" پارت سوم
ویو ا/ت
رفتیم واسه ناهار.. هانا گفت بریم پیش پسرا بشینیم..[اعضا منظورشونه]چون خودشون اصرار داشتن..
ا/ت:خب چرا باید اینجا بشینیم..؟
نامجون:که یکمبیشتر باهاتون آشنا بشیم..
ا/ت:این همه مدت توی ی کلاس بودیم..چی شد که یهویی اینقدر دلتون میخواد باهامون آشنا شید؟
جین:همینجوری..
هانا:اینقدر بحث نکنین غذاتونو بخورین..ا/ت تو چرا هنوز سر پایی؟
حواسم نبود هنوز ننشستم..خب بجز کنار جونگ کوک جایی نبود پس رفتم نشستم کنارش..و شروع کردم به خوردن..
جونگ کوک:خیلی رومخی..
ا/ت:حسمون متقابله عزیزم..
دیگه حرفی نزد تا وقتی که غذا تموم شد و رفتیم واسه زنگ ورزش..رفتیم توی رختکن و لباسامون رو با لباس ورزشیمون عوض کردیم..خداروشکر هرکی هرچی دلش بخواد میپوشه..(اسلاید دوم لباس ا/ت و اسلاید سوم لباس هانا)
رفتیم واسه ورزش ..مربی ورزشمون اومد..
+خب بچه هاا سریع اسمتون رو میخونم به گروه های دو نفره تقسیم بشین و حرکت دراز و نشست رو برین..یکیتون پای اون دوستتون رو بگیره و اونم دراز نشست بره ..خب هانا و جی هوپ..جیمین و جین..نامجون و یونگی..جی سان و تهیونگ..لورا و جونگ کوک..
همه رو گروه بندی کرد ..اما من موندم تنها
ا/ت:استاد پس من؟
+کسی نمونده که باهاش هم گروهی بشی ا/ت..
پس منم دور و اطرافم رو نگاه کردم و دو تا وزنه دیدم..رفتم برشون داشتم و گذاشتم رو پاهام شروع کردم دراز و نشست رفتن..اون دخترایی که با پسرا (بچه ها هر وقت میگه پسرا بدونین که اعضا رو میگه بقیه پسرا رو نمیگه)بودن همش داشتن عشوه میومدن..خداااا آخه این کین دیگه ایش..این ورزش تموم شد ..رفتیم سراغ بعدی..مسابقه دو بود..دونده خوبیم..مطمئنا برنده میشم..
+خب ا/ت ..جونگ کوک..جی وون....شما باهم مسابقه بدید ..آماده شید ..۱..۲..۳..
شروع کردم به دوییدن..اما انگار جونگ کوک از من دونده بهتریه..تا جایی که میتونستم دوییدم اما جونگ کوک برنده شد..پس ی رقیب جدید توی مدرسه دارم..
جونگ کوک:کارت..خوب..بود*نفس نفس زدن*
ا/ت:ممنون..^_^*نفس نفس زدن*
جونگ کوک:ببینم تو..
.
.
.
حمایتتتتتت؟
رفتیم واسه ناهار.. هانا گفت بریم پیش پسرا بشینیم..[اعضا منظورشونه]چون خودشون اصرار داشتن..
ا/ت:خب چرا باید اینجا بشینیم..؟
نامجون:که یکمبیشتر باهاتون آشنا بشیم..
ا/ت:این همه مدت توی ی کلاس بودیم..چی شد که یهویی اینقدر دلتون میخواد باهامون آشنا شید؟
جین:همینجوری..
هانا:اینقدر بحث نکنین غذاتونو بخورین..ا/ت تو چرا هنوز سر پایی؟
حواسم نبود هنوز ننشستم..خب بجز کنار جونگ کوک جایی نبود پس رفتم نشستم کنارش..و شروع کردم به خوردن..
جونگ کوک:خیلی رومخی..
ا/ت:حسمون متقابله عزیزم..
دیگه حرفی نزد تا وقتی که غذا تموم شد و رفتیم واسه زنگ ورزش..رفتیم توی رختکن و لباسامون رو با لباس ورزشیمون عوض کردیم..خداروشکر هرکی هرچی دلش بخواد میپوشه..(اسلاید دوم لباس ا/ت و اسلاید سوم لباس هانا)
رفتیم واسه ورزش ..مربی ورزشمون اومد..
+خب بچه هاا سریع اسمتون رو میخونم به گروه های دو نفره تقسیم بشین و حرکت دراز و نشست رو برین..یکیتون پای اون دوستتون رو بگیره و اونم دراز نشست بره ..خب هانا و جی هوپ..جیمین و جین..نامجون و یونگی..جی سان و تهیونگ..لورا و جونگ کوک..
همه رو گروه بندی کرد ..اما من موندم تنها
ا/ت:استاد پس من؟
+کسی نمونده که باهاش هم گروهی بشی ا/ت..
پس منم دور و اطرافم رو نگاه کردم و دو تا وزنه دیدم..رفتم برشون داشتم و گذاشتم رو پاهام شروع کردم دراز و نشست رفتن..اون دخترایی که با پسرا (بچه ها هر وقت میگه پسرا بدونین که اعضا رو میگه بقیه پسرا رو نمیگه)بودن همش داشتن عشوه میومدن..خداااا آخه این کین دیگه ایش..این ورزش تموم شد ..رفتیم سراغ بعدی..مسابقه دو بود..دونده خوبیم..مطمئنا برنده میشم..
+خب ا/ت ..جونگ کوک..جی وون....شما باهم مسابقه بدید ..آماده شید ..۱..۲..۳..
شروع کردم به دوییدن..اما انگار جونگ کوک از من دونده بهتریه..تا جایی که میتونستم دوییدم اما جونگ کوک برنده شد..پس ی رقیب جدید توی مدرسه دارم..
جونگ کوک:کارت..خوب..بود*نفس نفس زدن*
ا/ت:ممنون..^_^*نفس نفس زدن*
جونگ کوک:ببینم تو..
.
.
.
حمایتتتتتت؟
۹.۹k
۰۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.