پسرکِ زیبای من!
پسرکِ زیبای من!
شاید باید قبول کنم که دیگه کسی نیست به گلدونهای پشت پنجره آب بده و مانع پژمرده شدنشون بشه!شاید دیگه کسی نیست که مشتاق به کاپ کیک های فر نگاه کنه و با ذوق باهاشون حرف بزنه!دیگه کسی نیست که طرحهای نقاشیش روی زمین پخش شده باشه و کتابهاش توی کتابخونه نباشه!دیگه کسی نیست که بخاطر مراقب نبودن از خودم،غر بزنه!کسی نیست که با هر صدای رعدوبرق توی بغلم جا بگیره!کسی نیست که با بارش هر دونه برف،چشماش رنگ شادی به خودش بگیرن!کسی نیست که توی سرمای زمستون بینی قرمز شدهـش رو ببوسم و جیبم رو با دستش پر کنم!
شاید باید قبول کنم که تو رفتی عزیزکم....
هوآنگ؛آخرین دقایق عصر جمعه
شاید باید قبول کنم که دیگه کسی نیست به گلدونهای پشت پنجره آب بده و مانع پژمرده شدنشون بشه!شاید دیگه کسی نیست که مشتاق به کاپ کیک های فر نگاه کنه و با ذوق باهاشون حرف بزنه!دیگه کسی نیست که طرحهای نقاشیش روی زمین پخش شده باشه و کتابهاش توی کتابخونه نباشه!دیگه کسی نیست که بخاطر مراقب نبودن از خودم،غر بزنه!کسی نیست که با هر صدای رعدوبرق توی بغلم جا بگیره!کسی نیست که با بارش هر دونه برف،چشماش رنگ شادی به خودش بگیرن!کسی نیست که توی سرمای زمستون بینی قرمز شدهـش رو ببوسم و جیبم رو با دستش پر کنم!
شاید باید قبول کنم که تو رفتی عزیزکم....
هوآنگ؛آخرین دقایق عصر جمعه
۲۶۹
۱۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.