فیک گنگ مافیایی سیاه ادامه پارت 17
_: یعنی این رفتارات که ازم نمیترسیدی و چند بار نجاتم دادی الکی نبود؟!
+: نه...الکی نبود...گفتم که نمیخوام کسی جونش بخاطر هیچ و پوچ از دست بده...هر کسی حق زندگی کردن داره...اینکه چه راهی رو انتخاب کنه برای اینکه یه زندگی راحت و خوبی داشته باشه مربوط میشه به خود ادما
_: سومی...میدونی با شنیدن اینکه گذشته زندگی تو هم یه جورایی مثل من بوده ولی تو تونستی راه بهتر رو انتخاب کنی...با خودم فکر میکنم که من به خیلیا بدی کردم و خیلیا رو کشتم اونم بی دلیل و از روی بهانه...
+: میدونم چه احساسی الان داری؟...ولی وایسا گفتی یه جورایی زندگی تو هم مثل منه؟!
_: اره خب...ماردم یه خاطر سرطان مرد و پدرم هم مثل خودم مافیا بود ولی وقتی با یه مافیای آلمانی قرارداد بست اون مافیا به پدرم خیانت کرد و تمام سرمایه و پول بابام رو بالا کشید و حتی به بابام هم رحم نکرد و با ادماش به خونمون حمله کردن و بابام در حالی که از من محافظت میکرد که اسیب نمیبنم خودش کشته شد و بعد پدربزرگم سرپرستی من رو قبول کرد و خب پدربزرگم رییس دوتا شرکت بزرگ بود توی بچیگیم کمبود احساس نکردم ولی تو فکر نکنم بعد کشته شدن پدر و ماردت زندگی راحتی پیدا نکردی
+: نه...زندگی راحتی نداشتم ولی بعدش رییس سازمان USB بهم پناه داد...اگه اون نبود من توی خیابانا از گسنگی و بی خانمانی میمردم
_: مدیونشی نه؟
+: اره...خیلی هم مدیونشم...راستی چرا با اینکه میدونی من عضو سازمان USB هستم اینقدر ریلکس هستی؟!
_: والا خودم هم نمیدونم چرا...شاید چون به تو اعتماد دارم...ولی خب میدونی هر بلایی سرم بیاد حقم هست...اینکه حالا اگر دست پدرت بیوفتم و اعدام بشم برام مهم نیست
㋛🄴🄽🄳㋛
+: نه...الکی نبود...گفتم که نمیخوام کسی جونش بخاطر هیچ و پوچ از دست بده...هر کسی حق زندگی کردن داره...اینکه چه راهی رو انتخاب کنه برای اینکه یه زندگی راحت و خوبی داشته باشه مربوط میشه به خود ادما
_: سومی...میدونی با شنیدن اینکه گذشته زندگی تو هم یه جورایی مثل من بوده ولی تو تونستی راه بهتر رو انتخاب کنی...با خودم فکر میکنم که من به خیلیا بدی کردم و خیلیا رو کشتم اونم بی دلیل و از روی بهانه...
+: میدونم چه احساسی الان داری؟...ولی وایسا گفتی یه جورایی زندگی تو هم مثل منه؟!
_: اره خب...ماردم یه خاطر سرطان مرد و پدرم هم مثل خودم مافیا بود ولی وقتی با یه مافیای آلمانی قرارداد بست اون مافیا به پدرم خیانت کرد و تمام سرمایه و پول بابام رو بالا کشید و حتی به بابام هم رحم نکرد و با ادماش به خونمون حمله کردن و بابام در حالی که از من محافظت میکرد که اسیب نمیبنم خودش کشته شد و بعد پدربزرگم سرپرستی من رو قبول کرد و خب پدربزرگم رییس دوتا شرکت بزرگ بود توی بچیگیم کمبود احساس نکردم ولی تو فکر نکنم بعد کشته شدن پدر و ماردت زندگی راحتی پیدا نکردی
+: نه...زندگی راحتی نداشتم ولی بعدش رییس سازمان USB بهم پناه داد...اگه اون نبود من توی خیابانا از گسنگی و بی خانمانی میمردم
_: مدیونشی نه؟
+: اره...خیلی هم مدیونشم...راستی چرا با اینکه میدونی من عضو سازمان USB هستم اینقدر ریلکس هستی؟!
_: والا خودم هم نمیدونم چرا...شاید چون به تو اعتماد دارم...ولی خب میدونی هر بلایی سرم بیاد حقم هست...اینکه حالا اگر دست پدرت بیوفتم و اعدام بشم برام مهم نیست
㋛🄴🄽🄳㋛
۳.۶k
۰۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.