مردی پشت نقاب قسمت اول (پارت۲):
تهیونگ:چرا اینکارو میکنید چیکار میکنید
مردا گرفتنش اما تهیونگ مقاومت میکرد
تهیونگ:من نمیام ولم کنید
مرد اول:راه بیوفت
تهیونگ:گفتم نمیام
مرد دوم: راه بیوفت ببینم راه بیوفت
تهیونگ دست مرد رو گاز گرفت مرد فریاد زد تهیونگ یکی یکی مردا رو زد راننده که دید فایده نداره از اونجا چوب برداشت و ضربه ای به سر تهیونگ زد تهیونگ هوش از سرش پرید و آروم گرفت با گیجی نگاه راننده کرد و تعادلش رو از دست داد و از هوش رفت و از نرده های اسکله به پایین و توی دریا افتاد و تلاش میکرد بیاد روی آب اما فایده ای نداشت مردا از بالای نرده ها پایین رو نگاه کردن
راننده:لعنتی
تهیونگ تقلا میکرد ولی دیگه فایده ای نداشت و از هوش رفت
(اتفاقاتی که در بلا نمایش داده شد آنچه در قسمت های بعد خواهید دید)
________________________________________
تهیونگ داشت از روی پله ها لی لی میومد بالا بعضی از مردم با تعجب نگاهش میکردن
ویو خونه تهیونگ اینا:
توی آشپز خونه
مادر ا/ت(خدمتکار اونجاست):وای خانم شما کی اینارو درست کردید ها؟ گفتم که بزارید من درستشون میکنم
مادر تهیونگ:سالگرد فوت شوهرمه پس بهتره خودم درستشون کنم نگران نباش تو لطفا صبحانه رو آماده کن
مادر ا/ت:امروز حسابی چرب و چیلی بخوریم براتون کیمچی درست میکنم خوبه نه؟
مادر تهیونگ:تهیونگ دیروز حوس خوراک دنده کرده بود میشه درست کنی
مادر ا/ت خورد توی ذوقش چون از تهیونگ خوشش نمیومد
مادر ا/ت:ام..خوراک دنده مگه دنده ی خورد شده داریم؟
مادر تهیونگ:آه دیشب یکم خریدم گذاشتم خونش رفته میتونی بپذیش
مادر ا/ت:دیشب خریدین؟..اوفف حسابی خوشبحال تهیونگ باشه کافیه لب تر کنه مادرش هرچی بخواد براش آماده میکنه مگه نه؟
(بچه ها مادر ا/ت رو با م.ا میزارم مادر تهیونگ رو با م.ت میزارم)
م.ت و م.ا نگاه هم کردن و خندیدن
م.ا:هههه منظورم این بود که تهیونگ خیلی خوب رشد کرده ههه همشم بخاطر زحمات شماست آره
م.ت:هههه آره.. ..هنوز خوابیده؟ دیگه باید بیدار بشه
م.ت کفگیر رو داد دست م.ا و رفت سری به تهیونگ بزنه
ویو ا/ت: داشتم زیر یه چتر کیمباب میفروختم اما کسی زیاد نمیخرید
ا/ت:کیمباب های داغ داغ همین امروز درست کردم... کیمباب های داغ
تهیونگ از پله ها اومد تا رسید به بالا و ا/ت رو دید و لبخند زد همون لحظه یه خانم اومد
خانم:من یکی میخوام
ا/ت:دوهزار وون میشه خیلی ممنون
خانم رفت ا/ت بابت پولی که در آورد ذوق کرد تهیونگم توی قمقمه ی آبی که همراهش بود با خنده به سمت ا/ت رفت
تهیونگ:بیا ا/ت
ا/ت:اوه تهیونگ تویی؟ آه واقعا دلم آب خنک میخواست دستت درد نکنه
ا/ت آب رو گرفت و خورد
ا/ت:راستی چرا اومدی اینجا؟
تهیونگ:ام خودت گفتی امروز میخوای کیمباب بفروشی .. چیزی هم فروختی؟
مردا گرفتنش اما تهیونگ مقاومت میکرد
تهیونگ:من نمیام ولم کنید
مرد اول:راه بیوفت
تهیونگ:گفتم نمیام
مرد دوم: راه بیوفت ببینم راه بیوفت
تهیونگ دست مرد رو گاز گرفت مرد فریاد زد تهیونگ یکی یکی مردا رو زد راننده که دید فایده نداره از اونجا چوب برداشت و ضربه ای به سر تهیونگ زد تهیونگ هوش از سرش پرید و آروم گرفت با گیجی نگاه راننده کرد و تعادلش رو از دست داد و از هوش رفت و از نرده های اسکله به پایین و توی دریا افتاد و تلاش میکرد بیاد روی آب اما فایده ای نداشت مردا از بالای نرده ها پایین رو نگاه کردن
راننده:لعنتی
تهیونگ تقلا میکرد ولی دیگه فایده ای نداشت و از هوش رفت
(اتفاقاتی که در بلا نمایش داده شد آنچه در قسمت های بعد خواهید دید)
________________________________________
تهیونگ داشت از روی پله ها لی لی میومد بالا بعضی از مردم با تعجب نگاهش میکردن
ویو خونه تهیونگ اینا:
توی آشپز خونه
مادر ا/ت(خدمتکار اونجاست):وای خانم شما کی اینارو درست کردید ها؟ گفتم که بزارید من درستشون میکنم
مادر تهیونگ:سالگرد فوت شوهرمه پس بهتره خودم درستشون کنم نگران نباش تو لطفا صبحانه رو آماده کن
مادر ا/ت:امروز حسابی چرب و چیلی بخوریم براتون کیمچی درست میکنم خوبه نه؟
مادر تهیونگ:تهیونگ دیروز حوس خوراک دنده کرده بود میشه درست کنی
مادر ا/ت خورد توی ذوقش چون از تهیونگ خوشش نمیومد
مادر ا/ت:ام..خوراک دنده مگه دنده ی خورد شده داریم؟
مادر تهیونگ:آه دیشب یکم خریدم گذاشتم خونش رفته میتونی بپذیش
مادر ا/ت:دیشب خریدین؟..اوفف حسابی خوشبحال تهیونگ باشه کافیه لب تر کنه مادرش هرچی بخواد براش آماده میکنه مگه نه؟
(بچه ها مادر ا/ت رو با م.ا میزارم مادر تهیونگ رو با م.ت میزارم)
م.ت و م.ا نگاه هم کردن و خندیدن
م.ا:هههه منظورم این بود که تهیونگ خیلی خوب رشد کرده ههه همشم بخاطر زحمات شماست آره
م.ت:هههه آره.. ..هنوز خوابیده؟ دیگه باید بیدار بشه
م.ت کفگیر رو داد دست م.ا و رفت سری به تهیونگ بزنه
ویو ا/ت: داشتم زیر یه چتر کیمباب میفروختم اما کسی زیاد نمیخرید
ا/ت:کیمباب های داغ داغ همین امروز درست کردم... کیمباب های داغ
تهیونگ از پله ها اومد تا رسید به بالا و ا/ت رو دید و لبخند زد همون لحظه یه خانم اومد
خانم:من یکی میخوام
ا/ت:دوهزار وون میشه خیلی ممنون
خانم رفت ا/ت بابت پولی که در آورد ذوق کرد تهیونگم توی قمقمه ی آبی که همراهش بود با خنده به سمت ا/ت رفت
تهیونگ:بیا ا/ت
ا/ت:اوه تهیونگ تویی؟ آه واقعا دلم آب خنک میخواست دستت درد نکنه
ا/ت آب رو گرفت و خورد
ا/ت:راستی چرا اومدی اینجا؟
تهیونگ:ام خودت گفتی امروز میخوای کیمباب بفروشی .. چیزی هم فروختی؟
۳.۳k
۲۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.