P3
هیچ وقت نفهمیدم توی چشماش چه حرفی وجود داره حرفی که توی چشماشه رو هیچ وقت نمیتونم بخونم ، آروم چرخید و رو به سقف خوابید منم آرم چرخیدم و به حالت دمر خوابیدم و بازم پتو رو کشیدم رو سرم که بعد از چند دقیقه جونگ کوک زد بهم ، از زیر پتو سرم رو آوردم بیرون و نگاهش کردم .
ا/ت : چیه ؟
جونگ کوک : اونجوری نخواب
ا/ت : چرا ؟
جونگ کوک : لازمه یاد آوری کنم شما باردارین
نفسم رو حرصی بیرون دادم و رو به سقف خوابیدم که دوباره صداش رو شنیدم .
جونگ کوک : پتو هم رو سرت نکش
خب چرا سختش میکنی بگو تا صبح بیدار بمون دیگه ، چرخیدم و پشت بهش خوابیدم چشمام سنگینی میکرد ولی خوابم نمی اومد به این که پتو رو سرم نباشه عادت نداشتم اینم مثل جیسو خب گیر میده به آدم با گفتن اسم جیسو فکرم رفت سمتش اگه بفهمه من حاملم حتما شکه میشه میتونم حس کنم که خیلی برام نگرانه ولی اگه نگم فکر میکنه ازش مخفی کردم یا نخواستم بهش چیزی بگم چون ما هیچ وقت چیزی رو از هم مخفی نمیکردیم یعنی چیزی برای مخفی کردن نداشتیم به هرحال میدونم که اگه بفهمه هم بازم سعی میکنه بهم آرامش بده حتما الان جین و بقیه هم میدونن اونا خیلی با من خوبن واقعا بابت رفتار مهربونشون باهام ازشون ممنونم شاید چیزی که وقتی ناراحت بودم تونست آرومم کنه بغل کردن جیمین بود ، خنده های جین بود و اون نگاه جذاب تهیونگ که نمیدونم تاحالا بابت نگاهش چندتا کشته داده بود ، از این فکرا اومدم بیرون و هین تقریبا بلندی کشیدم و روی شکمم دست کشیدم و گفتم : میبینی کوچولو بابات چقدر بهم گیر میده چقدر بد اخلاقه الانم گرفته خیلی راحت خوابیده فقط امیدوارم تو مثل بابات نشی .
چند ثانیه ای بود که خوابم نمیبرد برای همین جهت خوابم رو عوض کردم و رو به جونگ کوک خوابیدم هنوزم تو همون حالت بود حالتش خوابیده بود ولی یه حسی بهم میگفت بیداره فقط چشماش رو بسته نگاهم رو ازش گرفتم و چشمام رو بستم که آروم خوابم برد
ا/ت : چیه ؟
جونگ کوک : اونجوری نخواب
ا/ت : چرا ؟
جونگ کوک : لازمه یاد آوری کنم شما باردارین
نفسم رو حرصی بیرون دادم و رو به سقف خوابیدم که دوباره صداش رو شنیدم .
جونگ کوک : پتو هم رو سرت نکش
خب چرا سختش میکنی بگو تا صبح بیدار بمون دیگه ، چرخیدم و پشت بهش خوابیدم چشمام سنگینی میکرد ولی خوابم نمی اومد به این که پتو رو سرم نباشه عادت نداشتم اینم مثل جیسو خب گیر میده به آدم با گفتن اسم جیسو فکرم رفت سمتش اگه بفهمه من حاملم حتما شکه میشه میتونم حس کنم که خیلی برام نگرانه ولی اگه نگم فکر میکنه ازش مخفی کردم یا نخواستم بهش چیزی بگم چون ما هیچ وقت چیزی رو از هم مخفی نمیکردیم یعنی چیزی برای مخفی کردن نداشتیم به هرحال میدونم که اگه بفهمه هم بازم سعی میکنه بهم آرامش بده حتما الان جین و بقیه هم میدونن اونا خیلی با من خوبن واقعا بابت رفتار مهربونشون باهام ازشون ممنونم شاید چیزی که وقتی ناراحت بودم تونست آرومم کنه بغل کردن جیمین بود ، خنده های جین بود و اون نگاه جذاب تهیونگ که نمیدونم تاحالا بابت نگاهش چندتا کشته داده بود ، از این فکرا اومدم بیرون و هین تقریبا بلندی کشیدم و روی شکمم دست کشیدم و گفتم : میبینی کوچولو بابات چقدر بهم گیر میده چقدر بد اخلاقه الانم گرفته خیلی راحت خوابیده فقط امیدوارم تو مثل بابات نشی .
چند ثانیه ای بود که خوابم نمیبرد برای همین جهت خوابم رو عوض کردم و رو به جونگ کوک خوابیدم هنوزم تو همون حالت بود حالتش خوابیده بود ولی یه حسی بهم میگفت بیداره فقط چشماش رو بسته نگاهم رو ازش گرفتم و چشمام رو بستم که آروم خوابم برد
۲۰.۴k
۲۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.