پارت۱۲
ویو جونگکوک
اون سومی بود (سومی دوست دختر جونگکوکه که رفته بود فرانسه ولی الان برگشته و اینم بگم که جونگکوک هنوز ازش جدا نشده چون کلا سومی رو فراموش کرده بود)
داشتم بهش نگاه میکردم که اومد پرید بغلم و شروع به بوسی..دنم کرد همین جوری داشت میب..وسیدم که یهو جیا از اتاق بیرون اومد و ما رو دید که سومی منو ول کرد و روبه من گفت
سومی:این دختره دیگه کیه
-خب راست...
که جیا حرفم و قطع کرد و گفت
+تو خودت کی هستی
سومی:من دوست دخترشم
+منظو.رت چی..ه.جونگ..کوک..این..دختره...چی..میگ.ه ..مگه...من..دوست...دخت..رت...نیس..تم..
حرفی نمیزدم چون حرفی برای گفتن نداشتم که سومی گفت
سومی:جونگکوک تو بهم خیانت میکنی
-سومی ببین من
که با سیلی که به صورتم خورد دستم و روی صورتم گذاشتم نگاه که کردم جیا بود
+چطور روت میشه حرف بزنی تو با اینکه دوست دختر داشتی اومدی باهام قرار گذاشتی واقعا که من چقدر خنگ بودم که نفهمیدم تو یه عوضی آنقدر پستی
بعد از حرفش از خونه خارج شد خواستم دنبالش برم که سومی دستم و گرفت و
سومی:بیا باهم حرف بزنیم
-سومی من
سومی:گفتم بیا حرف بزنیم
-باشه
شروع به توضیح دادن برای سومی کردم و سو می هم گفت که درک میکنه و از خونه بیرون رفت
ویو جیا
از خونه بیرون اومدم باورم نمیشد اون دوست دختر داشت داشتم گریه میکردم و راه میرفتم که به پارت نزدیک اونجا رفتم روی صندلی نشستم و شروع به گریه کردم که دستی جلوم قرار گرفت وقتی نگاه کردم دیدم که.....
ادامه دارد
اون سومی بود (سومی دوست دختر جونگکوکه که رفته بود فرانسه ولی الان برگشته و اینم بگم که جونگکوک هنوز ازش جدا نشده چون کلا سومی رو فراموش کرده بود)
داشتم بهش نگاه میکردم که اومد پرید بغلم و شروع به بوسی..دنم کرد همین جوری داشت میب..وسیدم که یهو جیا از اتاق بیرون اومد و ما رو دید که سومی منو ول کرد و روبه من گفت
سومی:این دختره دیگه کیه
-خب راست...
که جیا حرفم و قطع کرد و گفت
+تو خودت کی هستی
سومی:من دوست دخترشم
+منظو.رت چی..ه.جونگ..کوک..این..دختره...چی..میگ.ه ..مگه...من..دوست...دخت..رت...نیس..تم..
حرفی نمیزدم چون حرفی برای گفتن نداشتم که سومی گفت
سومی:جونگکوک تو بهم خیانت میکنی
-سومی ببین من
که با سیلی که به صورتم خورد دستم و روی صورتم گذاشتم نگاه که کردم جیا بود
+چطور روت میشه حرف بزنی تو با اینکه دوست دختر داشتی اومدی باهام قرار گذاشتی واقعا که من چقدر خنگ بودم که نفهمیدم تو یه عوضی آنقدر پستی
بعد از حرفش از خونه خارج شد خواستم دنبالش برم که سومی دستم و گرفت و
سومی:بیا باهم حرف بزنیم
-سومی من
سومی:گفتم بیا حرف بزنیم
-باشه
شروع به توضیح دادن برای سومی کردم و سو می هم گفت که درک میکنه و از خونه بیرون رفت
ویو جیا
از خونه بیرون اومدم باورم نمیشد اون دوست دختر داشت داشتم گریه میکردم و راه میرفتم که به پارت نزدیک اونجا رفتم روی صندلی نشستم و شروع به گریه کردم که دستی جلوم قرار گرفت وقتی نگاه کردم دیدم که.....
ادامه دارد
۳.۳k
۱۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.