پارت دوازدهم
پارت دوازدهم
little angel
(صبح عمارت کیم)
ویو ا/ت
داشتم با میونگ بازی میکردم که بینا صدام کرد
بینا: هی دختر میدونی قرار امروز عموی بزرگ کیم بیاد؟
ا/ت: چییییییییی( کمی داد)
بینا: اره هم میخواد بچه رو ببینه هم تورو
ا/ت: ولی من همسرش نیستم میتونست از لایلا طلاق نگیره ( ادمین: خفشو. دختره ی احمق)
بینا: اونارو ول کن
تق تق
بینا : فرمایید
ته: اوو ببخشید... ا/ت یه لحظه میای
و رفت
ا/ت: هوفف خدا بخیر کنه مراقب میونگ باش بیام
ویو تهیونگ
قرار بود عمو بیاد اینجا پدر گفته بود میخواد میونگ و ا/ت رو ببینه هوفف باید به ا/ت بگم نقشه همسرم رو بازی کنه
ا/ت: داری داشتین؟
ته: ببین ا/ت امروز عموم میاد اینجا
ا/ت: خب؟
ته: می..میتونی .. نقش ..ه..مسرم رو بازی کنی( با لکنت)
ا/ت
چیییی نقش همسرش رو بازی کنم هوفف خیلی داشت مظلوم نگام میکرد ای خدااا نمیدونم چیشد گفتم باشه
ا/ت: باشه
ته: واقعا؟(باذوق)
ا/ت:اره( تعجب)
ته: مرسی(بغلش کرد)
ا/ت
یه لحظه تو آغوش گرمی فرو رفتم منم متقابل بغلش کردم
تهیونگ
یه لحظه هیجان زده شدم بغلش کردم بوی خیلی خوبی میداد نمیتونستم ازش جدا بشم
ویو ا/ت
بالاخره ولم کرد
ته: برای فردا آماده باش لباس و میکاپ گر هم میفرستم
بعد رفت رفتم تو اتاق
بینا: چیشد؟
ا/ت :هیچی گفت نقش همسرم رو بازی کن(خنثی )
بینا :چییییییی (داد)
ا/ت : عه آروم باش کر شدم الان بچه گریه میکنه
بینا: ببخشید ... واقعا گفت؟( تعجب)
ا/ت:اره
____
فلش بک فردا ساعت ۵ بعد از ظهر
ویو ا/ت
داشتم.....
شرط
فالوورا :۲۳۶
برسه دو تا پارت میزارم
little angel
(صبح عمارت کیم)
ویو ا/ت
داشتم با میونگ بازی میکردم که بینا صدام کرد
بینا: هی دختر میدونی قرار امروز عموی بزرگ کیم بیاد؟
ا/ت: چییییییییی( کمی داد)
بینا: اره هم میخواد بچه رو ببینه هم تورو
ا/ت: ولی من همسرش نیستم میتونست از لایلا طلاق نگیره ( ادمین: خفشو. دختره ی احمق)
بینا: اونارو ول کن
تق تق
بینا : فرمایید
ته: اوو ببخشید... ا/ت یه لحظه میای
و رفت
ا/ت: هوفف خدا بخیر کنه مراقب میونگ باش بیام
ویو تهیونگ
قرار بود عمو بیاد اینجا پدر گفته بود میخواد میونگ و ا/ت رو ببینه هوفف باید به ا/ت بگم نقشه همسرم رو بازی کنه
ا/ت: داری داشتین؟
ته: ببین ا/ت امروز عموم میاد اینجا
ا/ت: خب؟
ته: می..میتونی .. نقش ..ه..مسرم رو بازی کنی( با لکنت)
ا/ت
چیییی نقش همسرش رو بازی کنم هوفف خیلی داشت مظلوم نگام میکرد ای خدااا نمیدونم چیشد گفتم باشه
ا/ت: باشه
ته: واقعا؟(باذوق)
ا/ت:اره( تعجب)
ته: مرسی(بغلش کرد)
ا/ت
یه لحظه تو آغوش گرمی فرو رفتم منم متقابل بغلش کردم
تهیونگ
یه لحظه هیجان زده شدم بغلش کردم بوی خیلی خوبی میداد نمیتونستم ازش جدا بشم
ویو ا/ت
بالاخره ولم کرد
ته: برای فردا آماده باش لباس و میکاپ گر هم میفرستم
بعد رفت رفتم تو اتاق
بینا: چیشد؟
ا/ت :هیچی گفت نقش همسرم رو بازی کن(خنثی )
بینا :چییییییی (داد)
ا/ت : عه آروم باش کر شدم الان بچه گریه میکنه
بینا: ببخشید ... واقعا گفت؟( تعجب)
ا/ت:اره
____
فلش بک فردا ساعت ۵ بعد از ظهر
ویو ا/ت
داشتم.....
شرط
فالوورا :۲۳۶
برسه دو تا پارت میزارم
۳۴.۱k
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.