میدونم بد موقعی برای قصه شنیدنه ولی من میخوام براتون یه ق
میدونم بد موقعی برای قصه شنیدنه ولی من میخوام براتون یه قصه بگم . وقت زیادی ازتون نمی گیرم؛
یکی بود یکی نبود یه شهری بود خوش قد و بالا آدمایی داشت محکم و قرص . ایام، ایام جشن بود . جشن غیرت . همه تو اوج شادی بودن یهو یه غول حمله کرد به این جشن .
اون غول، غول گشنه ای بود که میخواست کلی از این شهر رو ببلعه . همه نگران شدند .
حرف افتاد با این غول چیکار کنیم . ما خمار جشنیم . بهتره سخت نگیریم. اما پیرِمراد جمع گفت باید تازه نفسا برن به جنگ غول . قرعه به نام جوونا افتاد . جوونایی که دوره ی کرکری شون بود رفتن به جنگ غول. غول، غول عجیبی بود . یه پاشو می زدی دو تا پا اضافه می کرد . دستاشو قطع می کردی چند تا سر اضافه می شد. خلاصه چه دردسر ... بلاخره دست و پای آقا غوله رو قطع کردن و خسته و زخمی برگشتن به شهرشون که دیدن پیرشون سفر کرده... بعضیا این جوونا رو یه طوری نگاشون می کردن که انگار غریبه می بینن . شایدم حق داشتن . آخه این جوونا مدتها دور از شهر با آقا غوله جنگیده بودن. جنگیدن با غول آدابی داشت که اونا بهش خو کرده بودن .دست و پنجه نرم کردن با غول صاف و زلالشون کرده بود . شده بودن عینهو اصحاب کهف . دیگه پولشون قیمت نداشت .
اونایی که تونستن٬ خزیدن توی غار دلشون و اونایی هم که نتونستن مجبور به معامله شدند ...
یکی بود یکی نبود یه شهری بود خوش قد و بالا آدمایی داشت محکم و قرص . ایام، ایام جشن بود . جشن غیرت . همه تو اوج شادی بودن یهو یه غول حمله کرد به این جشن .
اون غول، غول گشنه ای بود که میخواست کلی از این شهر رو ببلعه . همه نگران شدند .
حرف افتاد با این غول چیکار کنیم . ما خمار جشنیم . بهتره سخت نگیریم. اما پیرِمراد جمع گفت باید تازه نفسا برن به جنگ غول . قرعه به نام جوونا افتاد . جوونایی که دوره ی کرکری شون بود رفتن به جنگ غول. غول، غول عجیبی بود . یه پاشو می زدی دو تا پا اضافه می کرد . دستاشو قطع می کردی چند تا سر اضافه می شد. خلاصه چه دردسر ... بلاخره دست و پای آقا غوله رو قطع کردن و خسته و زخمی برگشتن به شهرشون که دیدن پیرشون سفر کرده... بعضیا این جوونا رو یه طوری نگاشون می کردن که انگار غریبه می بینن . شایدم حق داشتن . آخه این جوونا مدتها دور از شهر با آقا غوله جنگیده بودن. جنگیدن با غول آدابی داشت که اونا بهش خو کرده بودن .دست و پنجه نرم کردن با غول صاف و زلالشون کرده بود . شده بودن عینهو اصحاب کهف . دیگه پولشون قیمت نداشت .
اونایی که تونستن٬ خزیدن توی غار دلشون و اونایی هم که نتونستن مجبور به معامله شدند ...
۱.۱k
۱۴ خرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.