دکتر مافیا پارت ۱۱ بخش ۲
ا/ت ویو
کم کم چشمام رو باز کردم تو اتاق تاریکی بودم میخواستم بلند شم دیدم نمیتونم دست و پام به صندلی بسته شده بود به اطراف نگاه میکردم که صدای باز شدن در اومد و چراغ ها روشن شد چشمام و بستم بعدش آروم آروم بازش کردم تا چشمم به نور عادت کنه
.... : بلاخره بهوش اومدی
ا/ت: تو دیگه کی هستی
..... : *میاد نزدیک تر یعنی چند سانتی متر با صورتش فاصله داشت* منو یادت نمیاد؟ الکس اون موقعه خیلی بچه بودی فکر کنم ۷ سالت بود درسته؟
ا/ت: ا..لکس واقعا خودتی(خوبببب دوستان الکس دوست بچگی ا/ته و بخاطر کار پدرهاشون باهم آشنا شدن)
الکس: آره
ا/ت:ولی چرا منو بستی
الکس: تو نمیدونی داستان چیه ولی پدر و مادرمون خوب میدونستن
ا/ت: چی شده؟(ترس)
الکس: پدرامون مافیا بودن و همکار ولی یه روزی پدرت بهمون خیانت کرد و مادرم رو کشت
پدر منم واسه انتقام تصادف درست کرد همون تصادفی که تو سن ۷ سالگیت بود
ا/ت: چیییی نه بابای من نه مافیا بوده و نه خیانت کرده
الکس: کرده جلو چشمام هم کرده
ا/ت:امکان نداره(بغض و سرشو میاره پایین)
ولی ع..مو پدرو مادرم و کشته
الکس : نگاه نگاه پدرم انتقام گرفت اول شما شروع کردید ولی بدون پدرم هم تو همون تصادف مرد
ا/ت :امکان نداره بابام اینکارو نکرده(داد و گریه)
*که یدفعه سوزی رو صورتم حس کردم اون منو زد*
الکس:خفه شو
دیگه میدونی خسته شدم وقتشه کارم رو شروع کنم
ا/ت: چکاری میخوای چی کار کنی(ترس و گریه)
الکس:......
End....
کم کم چشمام رو باز کردم تو اتاق تاریکی بودم میخواستم بلند شم دیدم نمیتونم دست و پام به صندلی بسته شده بود به اطراف نگاه میکردم که صدای باز شدن در اومد و چراغ ها روشن شد چشمام و بستم بعدش آروم آروم بازش کردم تا چشمم به نور عادت کنه
.... : بلاخره بهوش اومدی
ا/ت: تو دیگه کی هستی
..... : *میاد نزدیک تر یعنی چند سانتی متر با صورتش فاصله داشت* منو یادت نمیاد؟ الکس اون موقعه خیلی بچه بودی فکر کنم ۷ سالت بود درسته؟
ا/ت: ا..لکس واقعا خودتی(خوبببب دوستان الکس دوست بچگی ا/ته و بخاطر کار پدرهاشون باهم آشنا شدن)
الکس: آره
ا/ت:ولی چرا منو بستی
الکس: تو نمیدونی داستان چیه ولی پدر و مادرمون خوب میدونستن
ا/ت: چی شده؟(ترس)
الکس: پدرامون مافیا بودن و همکار ولی یه روزی پدرت بهمون خیانت کرد و مادرم رو کشت
پدر منم واسه انتقام تصادف درست کرد همون تصادفی که تو سن ۷ سالگیت بود
ا/ت: چیییی نه بابای من نه مافیا بوده و نه خیانت کرده
الکس: کرده جلو چشمام هم کرده
ا/ت:امکان نداره(بغض و سرشو میاره پایین)
ولی ع..مو پدرو مادرم و کشته
الکس : نگاه نگاه پدرم انتقام گرفت اول شما شروع کردید ولی بدون پدرم هم تو همون تصادف مرد
ا/ت :امکان نداره بابام اینکارو نکرده(داد و گریه)
*که یدفعه سوزی رو صورتم حس کردم اون منو زد*
الکس:خفه شو
دیگه میدونی خسته شدم وقتشه کارم رو شروع کنم
ا/ت: چکاری میخوای چی کار کنی(ترس و گریه)
الکس:......
End....
۹.۳k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.