I fell in love with the Mafia. (پارت 46)
لپای خوشگلش از خجالت گل افتاد بحث عوض کردم، دکتر گفت تا فردا باید بمونی
ایلان: هانا چیشد
جیمین: دادم کارشو تموم کنن
ایلان: یعنی کشتیش
جیمین: اگه ابغوره نگیری... اره
ایلان: یااا من کی ابغوره گرفتم
جیمین: همین چند روز پیش... خیله خوب استراحت کن
ایلان
۴ماهی از اون روز میگذره من شدم ۹ماهه جیمین خیلی باهام خوب شده بود احساس میکردم دوسم داره ولی بروز نمیده بلند شدم رفتم حموم ی دوش سریع گرفتم اومدم بیرون لباس زیرمو پوشیدم میخواستم لباسمو بپوشم دلم درد وحشتناکی گرفت از درد نشستم زمین
ایلان: جیمینن...ایییی... جیمیننننننن
در باشدت باز شد
جیمین: ایلان... چیشده
اومد سمتم
ایلان: بچه... اییی
هول شده بود برایداستایل بغلم کرد از درد گریم گرفت
ایلان: ایییییی... هق هق
جیمین: جانم الان میبرمت بیمارستان... دستمو بوسید تحمل کن... باشه... الان میرسیم
از درد جای نبود چنگ بزنم جیمین دستمو گرفت
جیمین: دسته منو فشار بده.. تا خالی شی
نمیخواستم دستشو فشار بدم دردش بگیره
یهو درد بدی زیر دلم گرفت از درد دستشو چنگ زدم
رسیدیم بغلم کرد بردم تو
جیمین: پرستاررر... پرستارررر
پرستار: چته اقا
جیمین: خانومم... بچه داره بدنیا میاد پرستار ی برانکارد اورد گذاشتم روش دکتر اومد
دکتر سریع باید امادش کنیم برای عمل
ایلان از درد ب لاحاف چنگ میزد دستشو گرفتم
جیمین: همه چی تموم میشه... تو باید مثل من قوی باشی... باشه؟
سریع بردنش تو اتاق عمل
ایلان
چشمامو باز کردم سقف سفید بیمارستان دیدم کسی توی اتاق نبود چند دقیقه بعد صدای باز شدن در اومد برگشتم سمت در پرستار بود
ایلان: هانا چیشد
جیمین: دادم کارشو تموم کنن
ایلان: یعنی کشتیش
جیمین: اگه ابغوره نگیری... اره
ایلان: یااا من کی ابغوره گرفتم
جیمین: همین چند روز پیش... خیله خوب استراحت کن
ایلان
۴ماهی از اون روز میگذره من شدم ۹ماهه جیمین خیلی باهام خوب شده بود احساس میکردم دوسم داره ولی بروز نمیده بلند شدم رفتم حموم ی دوش سریع گرفتم اومدم بیرون لباس زیرمو پوشیدم میخواستم لباسمو بپوشم دلم درد وحشتناکی گرفت از درد نشستم زمین
ایلان: جیمینن...ایییی... جیمیننننننن
در باشدت باز شد
جیمین: ایلان... چیشده
اومد سمتم
ایلان: بچه... اییی
هول شده بود برایداستایل بغلم کرد از درد گریم گرفت
ایلان: ایییییی... هق هق
جیمین: جانم الان میبرمت بیمارستان... دستمو بوسید تحمل کن... باشه... الان میرسیم
از درد جای نبود چنگ بزنم جیمین دستمو گرفت
جیمین: دسته منو فشار بده.. تا خالی شی
نمیخواستم دستشو فشار بدم دردش بگیره
یهو درد بدی زیر دلم گرفت از درد دستشو چنگ زدم
رسیدیم بغلم کرد بردم تو
جیمین: پرستاررر... پرستارررر
پرستار: چته اقا
جیمین: خانومم... بچه داره بدنیا میاد پرستار ی برانکارد اورد گذاشتم روش دکتر اومد
دکتر سریع باید امادش کنیم برای عمل
ایلان از درد ب لاحاف چنگ میزد دستشو گرفتم
جیمین: همه چی تموم میشه... تو باید مثل من قوی باشی... باشه؟
سریع بردنش تو اتاق عمل
ایلان
چشمامو باز کردم سقف سفید بیمارستان دیدم کسی توی اتاق نبود چند دقیقه بعد صدای باز شدن در اومد برگشتم سمت در پرستار بود
۵۸.۵k
۱۳ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.