وقتی دخترش بودی و توی مدرسه.....
وقتی دخترش بودی و توی مدرسه.....
پارت : اخر
از دید تهیونگ : وقتی جی هو بهم زنگ زد از عصبانیت سرخ شدم و با سرعت به مدرسه حرکت کردم تو ماشین همینجوری به فرمون ضربه میزدم و به خودم لعنت میفرستادم که چرا مراقبش نبودم وقتی رسیدم مدرسه رفتم دفتر مدیر ات روی صندلی بود رفتم پیشش و بغلش کردم و خیلی عصبانی بودم بعد ولش کردم و با دستم محکم روی میز مدیر زدم
تهیونگ : کی اینکار رو با دختر من کرده؟ (داد)
مدیر : آقای کیم لطفا آروم باشید ما فقط گفتیم بیاین تا ات رو به خونه ببرید
تهیونگ : خانم مدیر اگه یکبار دیگه این اتفاق بیفته مدرسه رو به آتیش میکشم
ات رو بلند کردم و بردمش توی ماشین
از دید ات : بیدار شدم و دیدم توی ماشینم
ات : بابا؟
تهیونگ : دختر خوبی؟ (دست روی صورتش کشید)
ات : آره
تهیونگ : تو چرا به من نگفتی؟
ات : خوب...من...من...ترسیدم بابا
تهیونگ: چرا ترسیدی؟
ات : ببخشید که نگفتم
تهیونگ : جواب منو بده چرا ترسیدی؟
ات : چون میترسیدم بیشتر اذیتم کنن
تهیونگ : از این به بعد نمیزارم اذیتت کنن اما اگه بازم این اتفاق افتاد باید از خودت دفاع کنی باشه دخترم؟
ات : اهوم
از پنجره بیرون رو نگاه میکردم بابام راست میگفت باید از خودم دفاع بکنم
(پرش به فردا صبح)
برای مدرسه آماده شدم و از پله رفتم پایین و صبحونه خوردم که بابام گفت
تهیونگ : اگه امروز همچین اتفاقی افتاد از خودت دفاع کن
ات : باشه بابا
رفتم مدرسه اولین زنگ کلاس علوم داشتیم یک ساعت توی کلاس علوم واقعا خسته شدم زنگ خورد و تا خواستم از میزم بلند بشم همون دختره آمد با دستاش شونه ام رو گرفت و من رو روی صندلی گذاشت و خودش روی میز نشست
دختره : ات؟ واقعا که...بخاطر تو دیروز خانواده هامون آمدن مدرسه و میدونی چیه؟
ات: چیه؟
آمد در گوشم زمزمه کرد
دختره : از الان بیشتر مراقب خودت باش
دیگه عصبانی شدم و موهای دختره رو گرفتم و پرتش کردم اون طرف و کنارش نشستم
دختره : چیکار میکنی روانی؟
ات : اگه یکبار دیگه من رو اذیت کنی یک کاری میکنم که به التماس کردن بیفتی
به بابام زنگ زدم گفتم بیاد دنبالم و از اون مدرسه انتقالی گرفتم و به مدرسه ی دیگه رفتم و توی اون مدرسه همه با من خوب بودن و کلی دوست پیدا کردم
پایاان
چطور بود؟ و بازم چندپارتی بزارم؟
پارت : اخر
از دید تهیونگ : وقتی جی هو بهم زنگ زد از عصبانیت سرخ شدم و با سرعت به مدرسه حرکت کردم تو ماشین همینجوری به فرمون ضربه میزدم و به خودم لعنت میفرستادم که چرا مراقبش نبودم وقتی رسیدم مدرسه رفتم دفتر مدیر ات روی صندلی بود رفتم پیشش و بغلش کردم و خیلی عصبانی بودم بعد ولش کردم و با دستم محکم روی میز مدیر زدم
تهیونگ : کی اینکار رو با دختر من کرده؟ (داد)
مدیر : آقای کیم لطفا آروم باشید ما فقط گفتیم بیاین تا ات رو به خونه ببرید
تهیونگ : خانم مدیر اگه یکبار دیگه این اتفاق بیفته مدرسه رو به آتیش میکشم
ات رو بلند کردم و بردمش توی ماشین
از دید ات : بیدار شدم و دیدم توی ماشینم
ات : بابا؟
تهیونگ : دختر خوبی؟ (دست روی صورتش کشید)
ات : آره
تهیونگ : تو چرا به من نگفتی؟
ات : خوب...من...من...ترسیدم بابا
تهیونگ: چرا ترسیدی؟
ات : ببخشید که نگفتم
تهیونگ : جواب منو بده چرا ترسیدی؟
ات : چون میترسیدم بیشتر اذیتم کنن
تهیونگ : از این به بعد نمیزارم اذیتت کنن اما اگه بازم این اتفاق افتاد باید از خودت دفاع کنی باشه دخترم؟
ات : اهوم
از پنجره بیرون رو نگاه میکردم بابام راست میگفت باید از خودم دفاع بکنم
(پرش به فردا صبح)
برای مدرسه آماده شدم و از پله رفتم پایین و صبحونه خوردم که بابام گفت
تهیونگ : اگه امروز همچین اتفاقی افتاد از خودت دفاع کن
ات : باشه بابا
رفتم مدرسه اولین زنگ کلاس علوم داشتیم یک ساعت توی کلاس علوم واقعا خسته شدم زنگ خورد و تا خواستم از میزم بلند بشم همون دختره آمد با دستاش شونه ام رو گرفت و من رو روی صندلی گذاشت و خودش روی میز نشست
دختره : ات؟ واقعا که...بخاطر تو دیروز خانواده هامون آمدن مدرسه و میدونی چیه؟
ات: چیه؟
آمد در گوشم زمزمه کرد
دختره : از الان بیشتر مراقب خودت باش
دیگه عصبانی شدم و موهای دختره رو گرفتم و پرتش کردم اون طرف و کنارش نشستم
دختره : چیکار میکنی روانی؟
ات : اگه یکبار دیگه من رو اذیت کنی یک کاری میکنم که به التماس کردن بیفتی
به بابام زنگ زدم گفتم بیاد دنبالم و از اون مدرسه انتقالی گرفتم و به مدرسه ی دیگه رفتم و توی اون مدرسه همه با من خوب بودن و کلی دوست پیدا کردم
پایاان
چطور بود؟ و بازم چندپارتی بزارم؟
۱۰.۲k
۱۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.