دانشگاه بی قانون
⛓️🔗دانشگاه بی قانون🔗⛓️
⛓️🔗 پارت ۶۳🔗⛓️
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
روتخت دراز کشید پتو رو خودش کشید و گفت یوری: شب بخیر تعجب کردم این میخواست اینجا پیش من بخوابه منم دراز کشیدم خواستم پتو بکشم که یوری کشید سمت خودش کوک: یوری تو که قهری چرا انقدر اذیت میکنی پتو رو بده یوری زبونشو درآورد و گفت یوری: نمیدم کوک: که نمیدی دیگه ارعع یوری: الهههه تا اینو گفت دستشو کشیدم محکم بغلش کردم رو خودمم پتو کشیدم مثل بالش شده بود تو خودش جمع شد لپاش قرمز شده بود مخصوصا بینیش بهش گفتم کوک: کوچولو میدونستی الان که بغلت کردم واقعا شبیه به گوجه شدی یوری با مشت کوچولوش زد به سی.نم و گفت یوری: توقع داری وقتی بغلم میکنی خجالت نکشم کوک: چرا خجالت توکه گفتی برات مهم نیستم ...هوم یوری: شب بخیر پوزخند زدم بیشتر سرشو تو بغلم فشار دادم کوک: از موضوع فرار نکن تو هنوز جواب قطعی برای اینکه حسودی کردی بهم ندادی دیدم صدایی ازش نمیاد خوابیده بود عیبی نداره کوچولو فردا جوابمو میدی یوری بیشتر به خودم چسبوندم خوابیدم
✨️🥀پرش زمانی به صبح 🥀✨️
⛓️🤍ویو یوری 🤍⛓️
صبح که از خواب بیدار شدم تو بغل کوک بودم یجوری منو بغل کرده بود انگار میخوام فرار کنم سعی کردم خودمو از بغلش دربیارم ولی کوک نمیذاشت یوری: کوک جونگ کوک جعون جونگ کوک بیدارشو چشاشو تکون داد باز کرد بهم نگاه کرد یوری: ک..کوک بغلتو باز کن بزار برم کوک: کجا یوری: معلومه که اتاقم کوک: شما هنوز جواب سوالمو ندادی و دیروز اینجا خوابیدی و مجبوری جبران کنی پس بگیر بخواب بذار منم بخوابم دیگه اجازه صحبت بهم نداد محکم بغلم کرد سرشو کرد تو گردنم خب چی فکر کردین با خودتون از خدامم هست منم بغلش کردم کوک: کوچولو تو مگه نمیخواستی بری...هوم یوری: اولا من هنوز جوابتو ندادم دیشبم تو اتاقت خوابیدم و مجبورم جبران کنم حرف دیگه کوک: حرف خودمو به خودم میزنی 😂😂 خیلی کیوتی زیادی کیوتی کنی میخورمتا لپام قرمز شد گفتم یوری: حتما منم میزارم تو منو بخوری کوک: چه بخوای چه نخوای میتونم یوری: اولا تو نمیتونی منو بخوری دوما باید بلند شم صبحانه درست کنم برای تو و سول کوک: اولا میتونی امتحانش کنی دوما هر وقت گذاشتم میتونی بری یوری: جرعت داری بخور ببین چیکارت میکنم کوک بهم زل زد صورتشو آورد نزدیکم هول کردم نکنه واقعا میخواد بخورتم کوک: چیه کوچولو ترسیدی یوری: نخیرم نمیترسم از جام بلند شدم رفتم به سمت بیرون از اتاق که کوک از پشت کشیدم چسبوندم به دیوار گفت کوک: چرا میترسی کوچولو یوری: نه خیرم نمیترسم فقط میخوام برم بیرون کوک: که نمیترسی ارع یوری: ارع کوک محکم...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه🤍✨️
⛓️🔗 پارت ۶۳🔗⛓️
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
روتخت دراز کشید پتو رو خودش کشید و گفت یوری: شب بخیر تعجب کردم این میخواست اینجا پیش من بخوابه منم دراز کشیدم خواستم پتو بکشم که یوری کشید سمت خودش کوک: یوری تو که قهری چرا انقدر اذیت میکنی پتو رو بده یوری زبونشو درآورد و گفت یوری: نمیدم کوک: که نمیدی دیگه ارعع یوری: الهههه تا اینو گفت دستشو کشیدم محکم بغلش کردم رو خودمم پتو کشیدم مثل بالش شده بود تو خودش جمع شد لپاش قرمز شده بود مخصوصا بینیش بهش گفتم کوک: کوچولو میدونستی الان که بغلت کردم واقعا شبیه به گوجه شدی یوری با مشت کوچولوش زد به سی.نم و گفت یوری: توقع داری وقتی بغلم میکنی خجالت نکشم کوک: چرا خجالت توکه گفتی برات مهم نیستم ...هوم یوری: شب بخیر پوزخند زدم بیشتر سرشو تو بغلم فشار دادم کوک: از موضوع فرار نکن تو هنوز جواب قطعی برای اینکه حسودی کردی بهم ندادی دیدم صدایی ازش نمیاد خوابیده بود عیبی نداره کوچولو فردا جوابمو میدی یوری بیشتر به خودم چسبوندم خوابیدم
✨️🥀پرش زمانی به صبح 🥀✨️
⛓️🤍ویو یوری 🤍⛓️
صبح که از خواب بیدار شدم تو بغل کوک بودم یجوری منو بغل کرده بود انگار میخوام فرار کنم سعی کردم خودمو از بغلش دربیارم ولی کوک نمیذاشت یوری: کوک جونگ کوک جعون جونگ کوک بیدارشو چشاشو تکون داد باز کرد بهم نگاه کرد یوری: ک..کوک بغلتو باز کن بزار برم کوک: کجا یوری: معلومه که اتاقم کوک: شما هنوز جواب سوالمو ندادی و دیروز اینجا خوابیدی و مجبوری جبران کنی پس بگیر بخواب بذار منم بخوابم دیگه اجازه صحبت بهم نداد محکم بغلم کرد سرشو کرد تو گردنم خب چی فکر کردین با خودتون از خدامم هست منم بغلش کردم کوک: کوچولو تو مگه نمیخواستی بری...هوم یوری: اولا من هنوز جوابتو ندادم دیشبم تو اتاقت خوابیدم و مجبورم جبران کنم حرف دیگه کوک: حرف خودمو به خودم میزنی 😂😂 خیلی کیوتی زیادی کیوتی کنی میخورمتا لپام قرمز شد گفتم یوری: حتما منم میزارم تو منو بخوری کوک: چه بخوای چه نخوای میتونم یوری: اولا تو نمیتونی منو بخوری دوما باید بلند شم صبحانه درست کنم برای تو و سول کوک: اولا میتونی امتحانش کنی دوما هر وقت گذاشتم میتونی بری یوری: جرعت داری بخور ببین چیکارت میکنم کوک بهم زل زد صورتشو آورد نزدیکم هول کردم نکنه واقعا میخواد بخورتم کوک: چیه کوچولو ترسیدی یوری: نخیرم نمیترسم از جام بلند شدم رفتم به سمت بیرون از اتاق که کوک از پشت کشیدم چسبوندم به دیوار گفت کوک: چرا میترسی کوچولو یوری: نه خیرم نمیترسم فقط میخوام برم بیرون کوک: که نمیترسی ارع یوری: ارع کوک محکم...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه🤍✨️
۲۸.۷k
۱۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.