قشنگ ترین عذاب من پارت ۴۵
قشنگ ترین عذاب من پارت ۴۵
ویو کوک
که ...
ته : چیه؟ مگه دروغ میگم.
زبونم قفل بود ؛ آخه مرتیکه چرا میخوای انقدر خجالتم بدی.؟؟
دوباره چشمام رو از صورتش گرفتم و به دستام دوختم
چرا انقدر تند میزنی قلب من؟ آروم باش
حس کردم بلند شد
اما تا اومدم سرم رو بالا بگیرم...
ویو جیمین
صبح با سردرد بدی بیدار شدم. اینجا کجاست؟
هنوز گیج بودم. یکم که هوشیار تر شدم فهمیدم خونه خودم نیستم
وات؟ من کجام؟؟
از دیشب هیچی یادم نمیومد تا زمانی که چرخیدم سمتش
وایسا... من... واییییی نه
نکنه اینجا خونه یونگیه؟؟ هییییی
آخه من الان چیکار کنم؟ نکنه یه سوتی داده باشم دیشب؟
خیره نگاهش میکردم که چشماش رو باز کرد و با یه حالت خاصی نگاهم کرد
از تعجب و خجالت پریدم پایین تخت
جیمین : آخ آخ آخ...آییی کمرم آخ خداااا
یونگی : چته؟ چرا عین برق گرفته ها پریدی پایین؟!(تعجب و خوابالو)
جیمین : من عین برق گرفته ها بودم یا تو؟ چرا اینجوری چشاتو باز میکنی؟ آخ کمرممممم(عصبی و کیوت)
یونگی : پاشو ببینم چت شده
با این حرفش انگار یه سطل آب ریختن رو سرم
سیخ نشستم . اگر بخواد اینکارو کنه که من..
جیمین : ن...نمیخواد ... خو... خوبم(لبخند)
یونگی : پا میشی یا بلندت کنم؟!(بم)
جیمین : ن...نه نمیخواد ، میگم که خوب...وایییی
تو ثانیه بلندم کرد و گذاشتم رو تخت
جیمین : میشه بگی چرا این کارا رو میکنی؟ ایشش(بلند و کیوت)
یه لحظه نگاهم رفت سمت چشماش که تمام اتفاقات دیشب برام عین فیلم مرور شد
یا خود خدا...
ها هار هار
دوست داشتم اذیتتون کنم . هردو رو جای حساس تموم کردم ؛ تا زمانی هم که ۱۵ لایک نخوره نمیزارم
شرایط :
۱۵ لایک . ۱۰ کامنت ( یه نفری دو نفری قبول نیست)
ویو کوک
که ...
ته : چیه؟ مگه دروغ میگم.
زبونم قفل بود ؛ آخه مرتیکه چرا میخوای انقدر خجالتم بدی.؟؟
دوباره چشمام رو از صورتش گرفتم و به دستام دوختم
چرا انقدر تند میزنی قلب من؟ آروم باش
حس کردم بلند شد
اما تا اومدم سرم رو بالا بگیرم...
ویو جیمین
صبح با سردرد بدی بیدار شدم. اینجا کجاست؟
هنوز گیج بودم. یکم که هوشیار تر شدم فهمیدم خونه خودم نیستم
وات؟ من کجام؟؟
از دیشب هیچی یادم نمیومد تا زمانی که چرخیدم سمتش
وایسا... من... واییییی نه
نکنه اینجا خونه یونگیه؟؟ هییییی
آخه من الان چیکار کنم؟ نکنه یه سوتی داده باشم دیشب؟
خیره نگاهش میکردم که چشماش رو باز کرد و با یه حالت خاصی نگاهم کرد
از تعجب و خجالت پریدم پایین تخت
جیمین : آخ آخ آخ...آییی کمرم آخ خداااا
یونگی : چته؟ چرا عین برق گرفته ها پریدی پایین؟!(تعجب و خوابالو)
جیمین : من عین برق گرفته ها بودم یا تو؟ چرا اینجوری چشاتو باز میکنی؟ آخ کمرممممم(عصبی و کیوت)
یونگی : پاشو ببینم چت شده
با این حرفش انگار یه سطل آب ریختن رو سرم
سیخ نشستم . اگر بخواد اینکارو کنه که من..
جیمین : ن...نمیخواد ... خو... خوبم(لبخند)
یونگی : پا میشی یا بلندت کنم؟!(بم)
جیمین : ن...نه نمیخواد ، میگم که خوب...وایییی
تو ثانیه بلندم کرد و گذاشتم رو تخت
جیمین : میشه بگی چرا این کارا رو میکنی؟ ایشش(بلند و کیوت)
یه لحظه نگاهم رفت سمت چشماش که تمام اتفاقات دیشب برام عین فیلم مرور شد
یا خود خدا...
ها هار هار
دوست داشتم اذیتتون کنم . هردو رو جای حساس تموم کردم ؛ تا زمانی هم که ۱۵ لایک نخوره نمیزارم
شرایط :
۱۵ لایک . ۱۰ کامنت ( یه نفری دو نفری قبول نیست)
۲.۸k
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.