p9
p9
ویو اسنیپ:
رفتم سراغش خیلی مضطرب و نگران بود
هی تو اتاق راه میرفت
رفتم نزدیک آروم دستاش رو گرفتم ونشوندمش روی تختش
بهش گفتم: از هیچ چیز نگران .این مشکل بزرگی نیست. تو باید افتخار کنی که از حالا تو گروه محفل هستی و از مهمتر پدرت منم😁.
خندید
+بابا
*جانم ؟؟
تو خماری بمونید 😈
ویو اسنیپ:
رفتم سراغش خیلی مضطرب و نگران بود
هی تو اتاق راه میرفت
رفتم نزدیک آروم دستاش رو گرفتم ونشوندمش روی تختش
بهش گفتم: از هیچ چیز نگران .این مشکل بزرگی نیست. تو باید افتخار کنی که از حالا تو گروه محفل هستی و از مهمتر پدرت منم😁.
خندید
+بابا
*جانم ؟؟
تو خماری بمونید 😈
۱.۴k
۰۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.