فیک جونگ کوک (پایان خوب) پارت ۶
_ به عنوان یه دوست داری از حدت میگذری
_ توضیح میدم باشه
______________________
( ساحل )
بعد از اینکه جونگ کوک و ا/ت لباساشون رو عوض کردن داخل ساحل رفتن و روی ماسه ها نشستن
_ ا/ت من
_ مافیایی
_ آره
رئیس مافیام
_ ولی اگه رئیس مافیایی پس چطوری خواننده شدی
_ درسته آهنگ خوندن باعث میشه ذهنم آزاد بشه
ولی مافیا بودنم دوست دارم
یجورایی خوانندگی برای من یه نقابه
که شغل واقعیم پنهان بشه
_ هیچ دلیلی نداری این کار هارو برای من انجام بدی
هیچ دوستی بخاطر دوستش آدم نمیکشه
یا آدم نمیزاره مراقبش باشن
_ چون نمی خوام دیگه باهات دوست باشم
حسی که بهت دارم بخاطر عذاب وجدان نیست
وقتی اومدی ایتالیا تازه فهمیدم حس دوستی نیست
حالا می فهمم حسی که می خوای یه نفر بیشت باشه چه شکلیه
دیگه نمی خوام به خودم دروغ بگم که دوستیه
فقط بگو
هنوز منو دوست داری یا نه
_ آره
(ا/ت چند تا قطره اشک از چشماش سرازیر میشن و صورتش خیس میشه)
جونگ کوک نزدیکش میشه و با دستاش اشکاش رو پاک می کنه
همینطور که دستاش صورت ا/ت رو قاب گرفته بود
توی چشم های همدیگه زل زده بودن
جونگ کوک مثل همیشه می تونست ذهن ا/ت رو از توی چشماش بفهمه
_ باشه انجامش نمی دم ولی حرفت و بگو
_ فقط یکم وقت می خوام
دلیلش این نیست که نمی تونم بهت اعتماد بکنم
به هر حال ما با هم مدت طولانی دوست بودیم
فقط باید عادت بکنم
بیا کم کم پیش بریم
_ باشه
_ بریم تو
هوا خیلی گرمه.....
_________________________
(داخل خونه)
_ اوپا
اینجا فقط یه اتاق داره
_ امم....
من رو مبل می خوابم
_ نمی خواد خودم رو مبل می خوابم
راحت ترم
_________________________
(ویو ا/ت) صبح
چشمام و باز کردم
چیی
رو تخت بودم
وقتی خواب بودم من و آورده رو تخت
در اتاقم بسته
رفتم سمت در
در قفل شده بود
_ اوپا بیا در و باز کن
صدای حرف زدن جونگ کوک با ی نفر دیگه می یومد
صدای یه دختر بود......
_ توضیح میدم باشه
______________________
( ساحل )
بعد از اینکه جونگ کوک و ا/ت لباساشون رو عوض کردن داخل ساحل رفتن و روی ماسه ها نشستن
_ ا/ت من
_ مافیایی
_ آره
رئیس مافیام
_ ولی اگه رئیس مافیایی پس چطوری خواننده شدی
_ درسته آهنگ خوندن باعث میشه ذهنم آزاد بشه
ولی مافیا بودنم دوست دارم
یجورایی خوانندگی برای من یه نقابه
که شغل واقعیم پنهان بشه
_ هیچ دلیلی نداری این کار هارو برای من انجام بدی
هیچ دوستی بخاطر دوستش آدم نمیکشه
یا آدم نمیزاره مراقبش باشن
_ چون نمی خوام دیگه باهات دوست باشم
حسی که بهت دارم بخاطر عذاب وجدان نیست
وقتی اومدی ایتالیا تازه فهمیدم حس دوستی نیست
حالا می فهمم حسی که می خوای یه نفر بیشت باشه چه شکلیه
دیگه نمی خوام به خودم دروغ بگم که دوستیه
فقط بگو
هنوز منو دوست داری یا نه
_ آره
(ا/ت چند تا قطره اشک از چشماش سرازیر میشن و صورتش خیس میشه)
جونگ کوک نزدیکش میشه و با دستاش اشکاش رو پاک می کنه
همینطور که دستاش صورت ا/ت رو قاب گرفته بود
توی چشم های همدیگه زل زده بودن
جونگ کوک مثل همیشه می تونست ذهن ا/ت رو از توی چشماش بفهمه
_ باشه انجامش نمی دم ولی حرفت و بگو
_ فقط یکم وقت می خوام
دلیلش این نیست که نمی تونم بهت اعتماد بکنم
به هر حال ما با هم مدت طولانی دوست بودیم
فقط باید عادت بکنم
بیا کم کم پیش بریم
_ باشه
_ بریم تو
هوا خیلی گرمه.....
_________________________
(داخل خونه)
_ اوپا
اینجا فقط یه اتاق داره
_ امم....
من رو مبل می خوابم
_ نمی خواد خودم رو مبل می خوابم
راحت ترم
_________________________
(ویو ا/ت) صبح
چشمام و باز کردم
چیی
رو تخت بودم
وقتی خواب بودم من و آورده رو تخت
در اتاقم بسته
رفتم سمت در
در قفل شده بود
_ اوپا بیا در و باز کن
صدای حرف زدن جونگ کوک با ی نفر دیگه می یومد
صدای یه دختر بود......
۹.۰k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.