چندپارتی شوگا
چندپارتی شوگا
وقتی عاشق پسر بد مدرسه میشی🦋🤍
پارت۳
یوری ویو:
غذا رو تموم کردیمو رفتیم به سمت کلاس...وارد کلاس که شدیم دیدم اون شوگا و اکیپش با پوزخند نگام میکننن.....اهمیتی ندادم چون میدونستم کاری نمیتونن بکنن...رفتیم نشستیم سر کلاسو استاد اومد و درس داد
یه ساعت بعد:
کلاس تموم شدو داشتیم خارج میشدیم که دیدم اون ۳تا نیستم ...یکم شک کردن که نکنه میخوان کاری کنن
پس یه چتر از تو کلاس برداشتم و با سنا رفتیم زیرش چون حدس زدم شاید بخوان چیکار کنن
سنا:یوری دیوونه شدی دختر
یوری:شاید..ولی فکنم اون ۳تا یکاری میخوان بکنن..چترو برای اطمینان برداشتم
شوگا ویو:
با بچه ها از مدرسه قایمکی رفتیم بیرون و سریع یه سطل رنگ قرمزو یه بسته تیله گرفتین و سریع برگشتیم
شوگا:یوری...بهت نشون میدم نباید با ما در بیفتی😏
زنگ استراحت که خورد سریع رفتیم بیرون... رنگ و تیله رو باهم قاطی کردیم و طناب به سطل وصل کردیم که دیدیم دارن میان
شوگا:جیمین رنگو بریز..
رنگو ریختیم که دیدم یه چتر باز کردو رنگا ریختن رو استاد
شوگا:لعنت بهت یوری
استاد چو:این گندکاری کار کیه(عصبانی)
که یهو مارو اون بالا دید...کاری از دستمون برنمیومد
استاد چو:شوگا..جیمین...جیهوپ بیاید برید دفتر....
با بچه ها رفتیم دفترو جیمین داستان رو تعریف کرد که مدیر گفت به یوری بگید بیاد.....
یوری ویو:
بعد از اون اتفاق لبخند پیروزمندانه زدم که استاد چو گفت برن دفتر که بعد از چند دیقه منم صدا کردم
منم از قدرت بازیگریم استفاده کردم و خودمو به گریه انداختمو و با همون صورت رفتم دفتر......
امیدوارم خوشتون بیاد☺️
شرایط پارت بعدی:
لایک:۱۰ کامنت:۵
باییی🙂
وقتی عاشق پسر بد مدرسه میشی🦋🤍
پارت۳
یوری ویو:
غذا رو تموم کردیمو رفتیم به سمت کلاس...وارد کلاس که شدیم دیدم اون شوگا و اکیپش با پوزخند نگام میکننن.....اهمیتی ندادم چون میدونستم کاری نمیتونن بکنن...رفتیم نشستیم سر کلاسو استاد اومد و درس داد
یه ساعت بعد:
کلاس تموم شدو داشتیم خارج میشدیم که دیدم اون ۳تا نیستم ...یکم شک کردن که نکنه میخوان کاری کنن
پس یه چتر از تو کلاس برداشتم و با سنا رفتیم زیرش چون حدس زدم شاید بخوان چیکار کنن
سنا:یوری دیوونه شدی دختر
یوری:شاید..ولی فکنم اون ۳تا یکاری میخوان بکنن..چترو برای اطمینان برداشتم
شوگا ویو:
با بچه ها از مدرسه قایمکی رفتیم بیرون و سریع یه سطل رنگ قرمزو یه بسته تیله گرفتین و سریع برگشتیم
شوگا:یوری...بهت نشون میدم نباید با ما در بیفتی😏
زنگ استراحت که خورد سریع رفتیم بیرون... رنگ و تیله رو باهم قاطی کردیم و طناب به سطل وصل کردیم که دیدیم دارن میان
شوگا:جیمین رنگو بریز..
رنگو ریختیم که دیدم یه چتر باز کردو رنگا ریختن رو استاد
شوگا:لعنت بهت یوری
استاد چو:این گندکاری کار کیه(عصبانی)
که یهو مارو اون بالا دید...کاری از دستمون برنمیومد
استاد چو:شوگا..جیمین...جیهوپ بیاید برید دفتر....
با بچه ها رفتیم دفترو جیمین داستان رو تعریف کرد که مدیر گفت به یوری بگید بیاد.....
یوری ویو:
بعد از اون اتفاق لبخند پیروزمندانه زدم که استاد چو گفت برن دفتر که بعد از چند دیقه منم صدا کردم
منم از قدرت بازیگریم استفاده کردم و خودمو به گریه انداختمو و با همون صورت رفتم دفتر......
امیدوارم خوشتون بیاد☺️
شرایط پارت بعدی:
لایک:۱۰ کامنت:۵
باییی🙂
۶.۸k
۱۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.