پارت۵
وای خدا اولین بار بود میخواستم اینجوری آمپول بزنم داشتم از خجالت می مردم بهش گفتم:
+میشه شلوارتان رو بکشین پایین(اروم)
_نمیبینی حال ندارم خودت درش بیار(سرد و محکم)
+باش(آرووم)
داشتم شلوارشو میآوردم پایین تا بهش آمپول بزنم بالاخره آوردمش پایین و آمپولو زدم. بعدش خداحافظی کردم و رفتم.
خودمم:این داستان ادامه داشت به مدت ۴ ۵ روز که دیگه حال تهیونگ خوب شد و ا/ت اومد تا خداحافظی کنه و بره دیگه:
ا/ت ویو:ماشینمو پارک کردم و رفتم داخل دیگه نگهبانا کاریم نداشتن و میشناختنم رفتم بالا دره اتاقو باز کردمو رفتم تو:
+سلام
_سلام(آروم و بی حوصله)
میخواستم بگم که شما حالتون خوب شده دیگه میتونین به کارهاتون برسین و خدانگهدار (میخواد بره)
_هی وایسا
+بله؟
+میشه شلوارتان رو بکشین پایین(اروم)
_نمیبینی حال ندارم خودت درش بیار(سرد و محکم)
+باش(آرووم)
داشتم شلوارشو میآوردم پایین تا بهش آمپول بزنم بالاخره آوردمش پایین و آمپولو زدم. بعدش خداحافظی کردم و رفتم.
خودمم:این داستان ادامه داشت به مدت ۴ ۵ روز که دیگه حال تهیونگ خوب شد و ا/ت اومد تا خداحافظی کنه و بره دیگه:
ا/ت ویو:ماشینمو پارک کردم و رفتم داخل دیگه نگهبانا کاریم نداشتن و میشناختنم رفتم بالا دره اتاقو باز کردمو رفتم تو:
+سلام
_سلام(آروم و بی حوصله)
میخواستم بگم که شما حالتون خوب شده دیگه میتونین به کارهاتون برسین و خدانگهدار (میخواد بره)
_هی وایسا
+بله؟
۴.۳k
۳۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.