پارت یازده
پارت یازده
ب.ب:تو حق پوشیدن این لباس نداری می یونگ
می یونگ :به تو چه ها!!؟؟؟
ب.ب:اومدم بزنم زیر گوش می یونگ که دستم گرفت
که یهو دیدم شوگا ها یون اومدن تو
هنوز می یونگ دستم گرفته بود نمی تونستم بزنم تو گوشش
می یونگ: زندگی من به تو هیچ ربطی نداره
قرار نیست تو به من بگی چی بپوشم چی نپوشم
تقاص این کارات پس میدی
قرار نیست اونجوری که دوست داری پیش بره کفتار پیر
ویو شوگا
می یونگ خیلی پرو بود اما نمی دونستم دل این کارو داره حقیقتش ات الا باید نگران می بود چون وقتی بر میگشتن حتما دعواشون می کردن اما اصلا نگران نبود
نمی دونم چی تو فکرشون بود اما جالب بود
....
.
ب.ب:تو حق پوشیدن این لباس نداری می یونگ
می یونگ :به تو چه ها!!؟؟؟
ب.ب:اومدم بزنم زیر گوش می یونگ که دستم گرفت
که یهو دیدم شوگا ها یون اومدن تو
هنوز می یونگ دستم گرفته بود نمی تونستم بزنم تو گوشش
می یونگ: زندگی من به تو هیچ ربطی نداره
قرار نیست تو به من بگی چی بپوشم چی نپوشم
تقاص این کارات پس میدی
قرار نیست اونجوری که دوست داری پیش بره کفتار پیر
ویو شوگا
می یونگ خیلی پرو بود اما نمی دونستم دل این کارو داره حقیقتش ات الا باید نگران می بود چون وقتی بر میگشتن حتما دعواشون می کردن اما اصلا نگران نبود
نمی دونم چی تو فکرشون بود اما جالب بود
....
.
۷.۰k
۰۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.