BLACK LOVE(PART16)
جیمین
وقتی ات رو برد هرکاری کردم نتونستم خودمو باز کنم و بعد از ۵دقیقه جیغ ات امد پایین و فقط چشمام بستم و سرمو میکوبیدم به صندلی
جیمین:چرااااا اتتتتتت چرااااااااااااا(با داد)
همش صدای ات تو گوشم بود همینجوری بودم که دیدم در باز شد و صدای تهیونگ امد
تهیونگ:جیمینن اینجا چیکار میکنی، چشمام باز کرد قرمز بودن ترسیدم صورتم خونی بود بازم کرد و فقط میخواستم برم سمت اتاق و ات و نجات بدم
کوک
وقتی با تهیونگ وارد خونه شدیم دیدیم صدای جیغ و داد از بالا میاد و صدای جیمین از پایین من رفتم بالا و تهیونگ رفت تا ببینه جیمین کجاست
وقتی رفتم بالا صدا از اتاق بود رفتم داخل که دیدم هیونچان رو ات خیمه زده و داره وحشاینه میکنتش مجسمه روی میز برداشتم زدم تو سرش و از رو ات بلندش کردم و ات مات مونده بود و نگاهش نمیکردم و سریع پتو رو دادم بهش تا دورش بپیچه و هیونچان بستمش که دیدیم جیمین امد بالا و انگار هول بود سریع امد سمت ات و بغلش کرد و هی میپرسید
جیمین:ات اتتتت اتت خوبی خوبی با توم باتوممم چت شده چرا اینکارو کردییی هاااا چرااا ؟(با داد)
ات:ج ج جیمینااا ، من میترسمم (با گریهه)
جیمین:این اشغالو ببرید همونجایی که بودم و ببندش رو همون صندلی تا بیام
بردیمش پایین و بستیمش
جیمین
وقتی امدم بالا فقط نگاهم رو ات بود که دیدم پتو کشیده دورش و کوک پیششه و سریع رفتم سراغش و بغلش کردم و به بچه ها گفتم اون عوضی ببرن پایین
جیمین:چیکارت کرد ات
ات:ج ج جیمین ، درد دارم،وحشیانه میکردتم جیمین(با گریه)
جیمین:هیششش
و بلندش کردم نمیتونست وایسته از درد نشست رو صندلی رو تخت پر خورده شیشه بود تکوندم زمین و گذاشتمش رو تخت و پتورو کشیدم روش و درو قفل کردم که بچه ها نیان و اصلا نیومدن پایین نشستن و در اتاق هم قفل کرده بودن و منم پیش ات بودم رفتم پیشش دراز کشیدم و ماساژژ میدادم و بهتر شده بود و همش تو فکر این بودم که دوباره حامله نشه و خوشبختانه نشد و همچین اتفاقی نیافتاد ، زیر دلش ماساژ میدادم که سینم چنگ میزد از درد ، مرتیکه عوضی بهش رحم نکرده بود چند دقیقه بعد که ماساژژ دادم بیهوش شد و پتورو کامل دورش کشیدم چون لخت بود و رفتم پایین سراغ اون عوضی
تهیونگ
وقتی جیمین گفت که این عوضی ببریم سریع بردیمش و بستیمش ولی قبلش لباسش تنش کردیم ولی جیمین معلوم نبود که میخواد چه بلایی سرش بیاره هرچی که هست خوب نیست.....
جیمین امد پایین
هیونچان به هوش امده بود و از سرش خون میومد وقتی جیمین دید خندید ماهم پیششون بودیم اما عقب جیمین همینکه دیدتش بهش حمله کرد و عین سگ زدتش و بعد از چند دقیقه زدن ولش کرد نفس نفس میزد که هیونچان گفت
هیونچان:خیلی خوب بود جیمین! چرا ازش استفاده نمیکنی ها؟ معلوم بود بهش دست نزدی و تازه بود ولی خوشم امد
جیمین:خفه شو عوضییییییی ، امروز ، همین امروز از شرت خلاص میشم عوضی میکشمتت (با داد وحشیانه )
منو کوک بهم نگاه میکردیم و میترسیدیم جیمین کاری دست خودش و ات و ما بده که دیدیم رفت سمت کمد و یه اسلحه اورد همینکه امدم جلوش بگبرم یه گلوله تو مغز هیونچان خالی مرد و خون پاچید تو صورتش و من و کوک فقط نگاه میکردیمش که وقتی برگشت چشماش قرمز بود معلوم نبود چش بود
جیمین:برید بیرون
تهیونگ:ن ن نه ، بدون تو نمیریم
چندبار با داد گفت و اخرش دیدم که یهو به جنازه هیونچان حمله ور شد و خونشو میمکید و تا قطره اخرش خورد و من و کوک خشکمون زده بود وقتی جیمین برگشت سمتمون گفت میرین یاهمین بلا سرتون بیارم چشماش قرمز بود و صورتش و دندوناش خونی بود و کوک رفت بیرون ولی من موندم
تهیونگ:پارک جیمین،اگه میخوای خونمو بخوری بخور،ولی نمیخوام مثل این عوضی ببندیم ، همینجوری حمله کن ..
جیمین:تهیونگ برو لطفا ...
نرفتم چندبار گفت دید که نرفتم بهم حمله کرد و میخواست گازم بگیره که ات سر رسید و گفت
ات:اینجا چه خبرههههههههه (با داد)
وقتی جنازه هیونچان رو دید حالش بد شد و رفت فرا سمت دستشویی پایین و بالا اورد
کوک:جیمین ،خجالت بکش اون دختر بدبخت گناهی نداره اذیتش نکن تهیونگ ول کن ما میریم
جیمین از روم بلند شد و من بلند شدم و کوک امد دستمو گرف برد و وقتی رد میشدم به جیمین نگاه کردم چشماش برگشت به حالت اول
تهیونگ:کوک، وایستا
کوک صبر کرد و دید که به جیمین نگاه میکنم وقتی برگشتم جیمین امد و محکم بغلم کرد و گفت معذرت میخواد و دست خودش نبود..
ازم جدا شد و ما رفتیم
پایان پارت16
وقتی ات رو برد هرکاری کردم نتونستم خودمو باز کنم و بعد از ۵دقیقه جیغ ات امد پایین و فقط چشمام بستم و سرمو میکوبیدم به صندلی
جیمین:چرااااا اتتتتتت چرااااااااااااا(با داد)
همش صدای ات تو گوشم بود همینجوری بودم که دیدم در باز شد و صدای تهیونگ امد
تهیونگ:جیمینن اینجا چیکار میکنی، چشمام باز کرد قرمز بودن ترسیدم صورتم خونی بود بازم کرد و فقط میخواستم برم سمت اتاق و ات و نجات بدم
کوک
وقتی با تهیونگ وارد خونه شدیم دیدیم صدای جیغ و داد از بالا میاد و صدای جیمین از پایین من رفتم بالا و تهیونگ رفت تا ببینه جیمین کجاست
وقتی رفتم بالا صدا از اتاق بود رفتم داخل که دیدم هیونچان رو ات خیمه زده و داره وحشاینه میکنتش مجسمه روی میز برداشتم زدم تو سرش و از رو ات بلندش کردم و ات مات مونده بود و نگاهش نمیکردم و سریع پتو رو دادم بهش تا دورش بپیچه و هیونچان بستمش که دیدیم جیمین امد بالا و انگار هول بود سریع امد سمت ات و بغلش کرد و هی میپرسید
جیمین:ات اتتتت اتت خوبی خوبی با توم باتوممم چت شده چرا اینکارو کردییی هاااا چرااا ؟(با داد)
ات:ج ج جیمینااا ، من میترسمم (با گریهه)
جیمین:این اشغالو ببرید همونجایی که بودم و ببندش رو همون صندلی تا بیام
بردیمش پایین و بستیمش
جیمین
وقتی امدم بالا فقط نگاهم رو ات بود که دیدم پتو کشیده دورش و کوک پیششه و سریع رفتم سراغش و بغلش کردم و به بچه ها گفتم اون عوضی ببرن پایین
جیمین:چیکارت کرد ات
ات:ج ج جیمین ، درد دارم،وحشیانه میکردتم جیمین(با گریه)
جیمین:هیششش
و بلندش کردم نمیتونست وایسته از درد نشست رو صندلی رو تخت پر خورده شیشه بود تکوندم زمین و گذاشتمش رو تخت و پتورو کشیدم روش و درو قفل کردم که بچه ها نیان و اصلا نیومدن پایین نشستن و در اتاق هم قفل کرده بودن و منم پیش ات بودم رفتم پیشش دراز کشیدم و ماساژژ میدادم و بهتر شده بود و همش تو فکر این بودم که دوباره حامله نشه و خوشبختانه نشد و همچین اتفاقی نیافتاد ، زیر دلش ماساژ میدادم که سینم چنگ میزد از درد ، مرتیکه عوضی بهش رحم نکرده بود چند دقیقه بعد که ماساژژ دادم بیهوش شد و پتورو کامل دورش کشیدم چون لخت بود و رفتم پایین سراغ اون عوضی
تهیونگ
وقتی جیمین گفت که این عوضی ببریم سریع بردیمش و بستیمش ولی قبلش لباسش تنش کردیم ولی جیمین معلوم نبود که میخواد چه بلایی سرش بیاره هرچی که هست خوب نیست.....
جیمین امد پایین
هیونچان به هوش امده بود و از سرش خون میومد وقتی جیمین دید خندید ماهم پیششون بودیم اما عقب جیمین همینکه دیدتش بهش حمله کرد و عین سگ زدتش و بعد از چند دقیقه زدن ولش کرد نفس نفس میزد که هیونچان گفت
هیونچان:خیلی خوب بود جیمین! چرا ازش استفاده نمیکنی ها؟ معلوم بود بهش دست نزدی و تازه بود ولی خوشم امد
جیمین:خفه شو عوضییییییی ، امروز ، همین امروز از شرت خلاص میشم عوضی میکشمتت (با داد وحشیانه )
منو کوک بهم نگاه میکردیم و میترسیدیم جیمین کاری دست خودش و ات و ما بده که دیدیم رفت سمت کمد و یه اسلحه اورد همینکه امدم جلوش بگبرم یه گلوله تو مغز هیونچان خالی مرد و خون پاچید تو صورتش و من و کوک فقط نگاه میکردیمش که وقتی برگشت چشماش قرمز بود معلوم نبود چش بود
جیمین:برید بیرون
تهیونگ:ن ن نه ، بدون تو نمیریم
چندبار با داد گفت و اخرش دیدم که یهو به جنازه هیونچان حمله ور شد و خونشو میمکید و تا قطره اخرش خورد و من و کوک خشکمون زده بود وقتی جیمین برگشت سمتمون گفت میرین یاهمین بلا سرتون بیارم چشماش قرمز بود و صورتش و دندوناش خونی بود و کوک رفت بیرون ولی من موندم
تهیونگ:پارک جیمین،اگه میخوای خونمو بخوری بخور،ولی نمیخوام مثل این عوضی ببندیم ، همینجوری حمله کن ..
جیمین:تهیونگ برو لطفا ...
نرفتم چندبار گفت دید که نرفتم بهم حمله کرد و میخواست گازم بگیره که ات سر رسید و گفت
ات:اینجا چه خبرههههههههه (با داد)
وقتی جنازه هیونچان رو دید حالش بد شد و رفت فرا سمت دستشویی پایین و بالا اورد
کوک:جیمین ،خجالت بکش اون دختر بدبخت گناهی نداره اذیتش نکن تهیونگ ول کن ما میریم
جیمین از روم بلند شد و من بلند شدم و کوک امد دستمو گرف برد و وقتی رد میشدم به جیمین نگاه کردم چشماش برگشت به حالت اول
تهیونگ:کوک، وایستا
کوک صبر کرد و دید که به جیمین نگاه میکنم وقتی برگشتم جیمین امد و محکم بغلم کرد و گفت معذرت میخواد و دست خودش نبود..
ازم جدا شد و ما رفتیم
پایان پارت16
۴.۸k
۱۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.