فیک ۷

/هع کای (برادر کوک )اومد
/عزیزم من آماده هستم بریم
@بریم
بنده
۲ماه از رفتند کای و بورا گذشته یونا هم خیلی با کوک صمیمی شده بود
کوک
۲ماهد گذشت من عاشق یونا شده بودم امشب میخواستم برم پیشه اعضا اونا همشون دوست دختر داشتن من نه ولی میخواستم امشب به یونا بگم که به عنوان دوست دخترم بیاد
ساعت به ۶عصر
یونا
داشتم اتاق کوک تمیز می کردم که کوک اومد داخل
-یونا
+بله
-میخواستم یه چیزی بگم میشه کمکم کنی
+مممم بگو
-میخوام امشب به عنوان دوست دخترم بریم پیشه دوستام
+چرا ؟؟؟
-چون دوست دختر ندارم (اخی بیچاره پسرم 😂)
+خب به بقیه بگو
-نمیخوام تو با اونا فرق داری فقط همین شبو کمکم کن
+باشه
-مرسی
بنده
کوک اومدیونا بقل کرد یونا تو شوک بود
+من چی بپوشم
-به خدمت کارا میگم برات بیارن خب من برم
+بای
بند
خدمتکارا اومدن یونا آماده کردن یونا
کوک
سرم تو گوشی که با صدای کفش اومد دیدم یونا بود خیلی خوشگل شده بو البته خوشگل بود دلم میخواست به ف.ا.ک.ش بدم ولی نمی شد چون بونا منو به عنوانه دوست میبینه
یونا
وقتی آماده شدم خیلی خوشگل شده بودم رفتم پایین دیدم کوک سرش تو کوشی بود بعد منو دید چند بار صداش مردم جواب نداد
+کوک …کوکو
کوکک
ککککوووکک
کوکیییییی
-ها بله چی شده
+چرا صدات میکنم جواب نمیدی
-ببخشید ولی خیلی خوشگل شدی
+مرسسسسیییی ✨
-کیوت
……..
شرط
۳۵❤️
۴۰کامنت