پارت ۲۹
مایا : فیلیکس بیا صبحونه مامان بخاطر تو نزاشته از صبح میز جمع کنیم
رو به مادر هیونجین کردم ادامه دادم
فیلیکس: خودتونو ازیت نمیکردید من واقعا گشنم نیست
مامان: فیلیکس تو واقعا کم غذایی
بعد سمت هیونجین و نامجون رفت و یه پس کله یی به جفتشون زد
مامان : نگا بچه های من چه تپل مپلن
هیونجین: مامان درد میاد نزن
مامان : ببند دهنتو .... فیلیکس کلا اسکلته
هیونجین طبق معمول بجای حمایت از من زد تو فاز مسخره بازی
هیونجین: مواد لازم برای ساخت فیلیکس یک عدد اسکلت یک پر گوشت دوملاقه خون
کوک : ۸ عدد رگ
هیونجین: آره آره ۸ عددم رگ
فیلیکس: خیلی بی شعورید
کوک : همینه که هست
هیونجین: ناراحتی میتونی بری
فیلیکس: اکی دیگه با من حرف نمیزنید فهمیدید
رفتم سمت تهیونگ که تنها روی مبل دو نفره تنها نشسته بود از چهرش معلوم بود از چیزی اعصبانیه و کنارش نشتیم که دستشو باز کرد اشاره زد که سرمو بزارم رو شونه ش گذاشتم در گوشش گفتم
فیلیکس: با کوک قهری
تهیونگ: آره
در گوشم گفت
تهیونگ: با هیونجین قهری
فیلیکس: آره
هیونجین: چی میگید شما دوتا در گوشی
کوک : هیچی بابا میخوان ببینن منو تو چیکار میکنیم
هیونجین: باشه
دست کوک گرفت روی مبل جولوی ما نشستن سرشو گذاشت روی پای کوک
تهیونگ بلند جوری که همه بشنون گفت
تهیونگ: چقدر بعضیا حسودن
فیلیکس: واقعاااااا
جیمین : شما دوتا چرا یهو انقدر باهم صمیمی شدید
تهیونگ: صمیمی بودیم
جیمین : واقعا
فیلیکس: بله
مایا : مبینم که هیون و کوک مثل قبل شدن
رو به مادر هیونجین کردم ادامه دادم
فیلیکس: خودتونو ازیت نمیکردید من واقعا گشنم نیست
مامان: فیلیکس تو واقعا کم غذایی
بعد سمت هیونجین و نامجون رفت و یه پس کله یی به جفتشون زد
مامان : نگا بچه های من چه تپل مپلن
هیونجین: مامان درد میاد نزن
مامان : ببند دهنتو .... فیلیکس کلا اسکلته
هیونجین طبق معمول بجای حمایت از من زد تو فاز مسخره بازی
هیونجین: مواد لازم برای ساخت فیلیکس یک عدد اسکلت یک پر گوشت دوملاقه خون
کوک : ۸ عدد رگ
هیونجین: آره آره ۸ عددم رگ
فیلیکس: خیلی بی شعورید
کوک : همینه که هست
هیونجین: ناراحتی میتونی بری
فیلیکس: اکی دیگه با من حرف نمیزنید فهمیدید
رفتم سمت تهیونگ که تنها روی مبل دو نفره تنها نشسته بود از چهرش معلوم بود از چیزی اعصبانیه و کنارش نشتیم که دستشو باز کرد اشاره زد که سرمو بزارم رو شونه ش گذاشتم در گوشش گفتم
فیلیکس: با کوک قهری
تهیونگ: آره
در گوشم گفت
تهیونگ: با هیونجین قهری
فیلیکس: آره
هیونجین: چی میگید شما دوتا در گوشی
کوک : هیچی بابا میخوان ببینن منو تو چیکار میکنیم
هیونجین: باشه
دست کوک گرفت روی مبل جولوی ما نشستن سرشو گذاشت روی پای کوک
تهیونگ بلند جوری که همه بشنون گفت
تهیونگ: چقدر بعضیا حسودن
فیلیکس: واقعاااااا
جیمین : شما دوتا چرا یهو انقدر باهم صمیمی شدید
تهیونگ: صمیمی بودیم
جیمین : واقعا
فیلیکس: بله
مایا : مبینم که هیون و کوک مثل قبل شدن
۴.۴k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.