مافیا ی من
پارت۶ (پایانی)
که یهو هیچی نشد تمیز کردن عمارت ۲ ساعت طول کشید دیگه جونی برام نمونده بود نصف شب بود منم خسته کفته رفتم بخواب که صدا داد شنیدم از اتاق در قرمز ته راه رو میومد منم ترسیدم و با دو رفتم اتاقم
فلش بک به پنج ماه بعد
ادمین ویو
ماه ها همینجور میگذشت وته بیشتر عاشق ا.ت میشد ولی این رو باور نداشت بخاطر خیانتی که بهش شده بود چون عاشق میانا بود وبا تمام وجود دوستش داشت ولی میانا بهش خیانت کرد اون فقط بخاطر پول با تهیونگ بود بعد اون اتفاق دیگه تهیونگ به آدم سردو خشمگین تبدیل شد دیگه به کسی دل نبست ولی الان اون آدم سردو خشن عاشق ا.ت شده بود
ا.ت ویو
ماه ها گذشت و من به اونجا عادت کردم راستش عاشق ارباب شدم ولی میدونم که این حس یه طرفس ولی یه چند وقته که ارباب نرم تر شده باهم چند روز پیش از دوستاش اسمشو شنیدم اسمشم مثل خودش قشنگ بود
ته ویو
من عاشق ا.ت شدم امروز میخوام بهش اعتراف کنم بهش گفتم آماده شه میخوام ببرمش رستوران اونجارو رزرو کردم
فلش بک به رستوران
رسیدیم رستوران میدونم تعجب کرده غذا سفارش دادیم تا غذا آماد میسد منم از وقت استفاده کردم و ازش خاستگاری کردم
ته :حاضری ملکه قلبم بشی
ا.ت ویو
وقتی ازم خواستگاری کرد خشکم زده بود ولی بعد چند دقیقه به خودم اومدم وگفتم بله حلقه رو کرد تو دستم بلند شد و تابم داد
چند سال بعد
از اون روز چند سال میگذره ما عروسی کردیم و دوتا بچه داریم من خیلی خوش حالم که با ته ازدواج کردم
و اونا تا ابد کنار هم به خوبی خوشی زندگی کردن
پایان
که یهو هیچی نشد تمیز کردن عمارت ۲ ساعت طول کشید دیگه جونی برام نمونده بود نصف شب بود منم خسته کفته رفتم بخواب که صدا داد شنیدم از اتاق در قرمز ته راه رو میومد منم ترسیدم و با دو رفتم اتاقم
فلش بک به پنج ماه بعد
ادمین ویو
ماه ها همینجور میگذشت وته بیشتر عاشق ا.ت میشد ولی این رو باور نداشت بخاطر خیانتی که بهش شده بود چون عاشق میانا بود وبا تمام وجود دوستش داشت ولی میانا بهش خیانت کرد اون فقط بخاطر پول با تهیونگ بود بعد اون اتفاق دیگه تهیونگ به آدم سردو خشمگین تبدیل شد دیگه به کسی دل نبست ولی الان اون آدم سردو خشن عاشق ا.ت شده بود
ا.ت ویو
ماه ها گذشت و من به اونجا عادت کردم راستش عاشق ارباب شدم ولی میدونم که این حس یه طرفس ولی یه چند وقته که ارباب نرم تر شده باهم چند روز پیش از دوستاش اسمشو شنیدم اسمشم مثل خودش قشنگ بود
ته ویو
من عاشق ا.ت شدم امروز میخوام بهش اعتراف کنم بهش گفتم آماده شه میخوام ببرمش رستوران اونجارو رزرو کردم
فلش بک به رستوران
رسیدیم رستوران میدونم تعجب کرده غذا سفارش دادیم تا غذا آماد میسد منم از وقت استفاده کردم و ازش خاستگاری کردم
ته :حاضری ملکه قلبم بشی
ا.ت ویو
وقتی ازم خواستگاری کرد خشکم زده بود ولی بعد چند دقیقه به خودم اومدم وگفتم بله حلقه رو کرد تو دستم بلند شد و تابم داد
چند سال بعد
از اون روز چند سال میگذره ما عروسی کردیم و دوتا بچه داریم من خیلی خوش حالم که با ته ازدواج کردم
و اونا تا ابد کنار هم به خوبی خوشی زندگی کردن
پایان
۱۱.۲k
۱۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.