now post
part 24✨🪐
دوباره شروع کردن به پانسمان کردن تا تموم شه
دلسا:به نظرت عسل جوابه؟
لینا:اره امشب میزنم و فردا شب بعدشم جمع میشه
وسایل رو دلسا جمع کرد و اومد بغلم خوابید
لینا:فقط تو میدونی چجوری حالم رو خوب کنی
بغلش کردم و بوسش کردم خوابیدیم
یه هفته دیگه گذشت تا پاهای من کاملاا خوب شدن و رفتارم هم با اعضا خیلیی خوب شده بود تونستم باهاشون راه بیام و دلسا هم برگشته بود پیش خانوادش چون برای پدرش مشکلی پیش اومده بود و خیالم هم دلسا راحت بود.
رفته بودیم کمپانی که بچه ها خسته شدن و اومدن پیش من نشستن
توی اون یه هفته رفتارم باهاشون و رفتارشون با من ۳۶۰درجه تغییر کرده بود
اونا باهام راحت بودن و میگفتن و میخندیدن و منم اون غرور مسخره و کنار گذاشته بودم و باهاشون میگفتم و میخندیدم
واقعا زندگیم خوب شده بود، چون پلیس هم تونسته بود اون مرده رو پیدا کنه ولی حرفی نزده بود که بقیشون کجان و فقط این مورد نگرانم میکرد.
لینا:کی برمیگردیم؟؟
نامی:دو ساعت دیگه کارمون تمومه
لینا:دوساعتتتت؟؟؟ میشه الان بریم خواهشننننن
نامی: خب یه ساعت
لینا:بسه دیگه شیش ساعته اینجاییم
جیمین:راست میگهههه اَاَاَاَ شیش ساعت؟؟؟!
لینا:افرینن پاشید اماده شیم بریم.
ته:اره بریم واقعا برای امروز بسه
بهم زنگ زدن که موتورم رو هم درست کردن
لینا: راستی شما رو میزارم خونه خودم دوساعتی بیرون کار دارم
کوک:کجا میخوای بری، ماهم میایم خب،الان تو این موقعیت نمیشه مارو تنها بزاری
جیمین:کوک!!خوبی!به تو چه کجا میره
کوک:خب من.....من....اصلا میترسم نمیخوام دوباره تنها بمونه.
به کوک زل زدم چرا باید نگران تنهایی من باشه
کوک:عههه ..نه منظورم اینکه ما نباید تنها باشیم
لینا:باشه بابا باهم میریم میخوام برم موتورم رو بگیرم،حالا رضایت میدید؟بریمم؟
کوک:بریم بریم
سوال ماشین شدم و رفتیم سمت تعمیرگاه
لینا:شما ها بمونید تو ماشین من میرم میام
نامی:اوکی برو
رفتم و و بعد کلی صحبت با کسی که موتور رو درست کرده بود موتور رو تحویل گرفتم و پول رو دادم و اومدم پیش اعضا.
لینا:شما ها برید منم پشتتون میام
کوک:میخوای من باهات بیام
واقعا دوست داشتم بیشتر وقتم رو باهاش بگذرونم ولی تازه موتور درست شده بود نمیتونستم ریسک کنم و اونو با خودم ببرم
لینا:الان خطرناکه وگرنه دوست داشتم بیای
کوک ناراحت شد ولی بعدش سریع گفتم
لینا:میومدی هم دقیقه اول پیاده میشدی از ترس
یه جوری نگام کرد که من میترسم؟
رفت پشت فرمون
کوک:چطوره تو هم بترسی؟
منتظر لایک و کامنتاتون هستم.💜
دوباره شروع کردن به پانسمان کردن تا تموم شه
دلسا:به نظرت عسل جوابه؟
لینا:اره امشب میزنم و فردا شب بعدشم جمع میشه
وسایل رو دلسا جمع کرد و اومد بغلم خوابید
لینا:فقط تو میدونی چجوری حالم رو خوب کنی
بغلش کردم و بوسش کردم خوابیدیم
یه هفته دیگه گذشت تا پاهای من کاملاا خوب شدن و رفتارم هم با اعضا خیلیی خوب شده بود تونستم باهاشون راه بیام و دلسا هم برگشته بود پیش خانوادش چون برای پدرش مشکلی پیش اومده بود و خیالم هم دلسا راحت بود.
رفته بودیم کمپانی که بچه ها خسته شدن و اومدن پیش من نشستن
توی اون یه هفته رفتارم باهاشون و رفتارشون با من ۳۶۰درجه تغییر کرده بود
اونا باهام راحت بودن و میگفتن و میخندیدن و منم اون غرور مسخره و کنار گذاشته بودم و باهاشون میگفتم و میخندیدم
واقعا زندگیم خوب شده بود، چون پلیس هم تونسته بود اون مرده رو پیدا کنه ولی حرفی نزده بود که بقیشون کجان و فقط این مورد نگرانم میکرد.
لینا:کی برمیگردیم؟؟
نامی:دو ساعت دیگه کارمون تمومه
لینا:دوساعتتتت؟؟؟ میشه الان بریم خواهشننننن
نامی: خب یه ساعت
لینا:بسه دیگه شیش ساعته اینجاییم
جیمین:راست میگهههه اَاَاَاَ شیش ساعت؟؟؟!
لینا:افرینن پاشید اماده شیم بریم.
ته:اره بریم واقعا برای امروز بسه
بهم زنگ زدن که موتورم رو هم درست کردن
لینا: راستی شما رو میزارم خونه خودم دوساعتی بیرون کار دارم
کوک:کجا میخوای بری، ماهم میایم خب،الان تو این موقعیت نمیشه مارو تنها بزاری
جیمین:کوک!!خوبی!به تو چه کجا میره
کوک:خب من.....من....اصلا میترسم نمیخوام دوباره تنها بمونه.
به کوک زل زدم چرا باید نگران تنهایی من باشه
کوک:عههه ..نه منظورم اینکه ما نباید تنها باشیم
لینا:باشه بابا باهم میریم میخوام برم موتورم رو بگیرم،حالا رضایت میدید؟بریمم؟
کوک:بریم بریم
سوال ماشین شدم و رفتیم سمت تعمیرگاه
لینا:شما ها بمونید تو ماشین من میرم میام
نامی:اوکی برو
رفتم و و بعد کلی صحبت با کسی که موتور رو درست کرده بود موتور رو تحویل گرفتم و پول رو دادم و اومدم پیش اعضا.
لینا:شما ها برید منم پشتتون میام
کوک:میخوای من باهات بیام
واقعا دوست داشتم بیشتر وقتم رو باهاش بگذرونم ولی تازه موتور درست شده بود نمیتونستم ریسک کنم و اونو با خودم ببرم
لینا:الان خطرناکه وگرنه دوست داشتم بیای
کوک ناراحت شد ولی بعدش سریع گفتم
لینا:میومدی هم دقیقه اول پیاده میشدی از ترس
یه جوری نگام کرد که من میترسم؟
رفت پشت فرمون
کوک:چطوره تو هم بترسی؟
منتظر لایک و کامنتاتون هستم.💜
۳.۷k
۲۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.