عشق پرحاشیه.13
پارت13
دیانا
رفتیم خونه دیگه انقد خسته بودیم نفهمیدیم کی خوابمون برد
---------
فرا صب
ارسلان
چشامو باز کاردم یکم اینور رو انور نگاه کردم بعد پاشدم ساعت و نگاه کردم اوف ساعت 13 بود بعد شروع کردم به داد زدن که بچها بیدار شن
فرزاد. مریزر محترم چرا نمیزاری ما بخوابیم
ارسی. پاشین ببینم ساعت 1 ظهره پاشین افرین
دیانا
با سرصدا های ارسلان بلاخره بیدار شدیم بریم که صبحونه که چه عرض کنم ناهار بخوریم
دیانا. خب بچه ناهار رو چیکار کنیم
رومینا . بچهابریم ناحارو بیرونبخوریم
ارسی. بیریم ولی ناهار که خوردیم باید حرکت کنیم
متین. اره بچه کار داریم ما
دیا. متین جان یجور میگی ما انگار فقط شما پسرا کار دارین ما کاری دار
ارس. خب حالا بحث کنین برین حظر شین که بریم
بچها...
ارسلان
رفتم یه تیشرت مشکی پوشیدم یه یه شلوار مشکی یه کلاه
رفتم پایین
ارسی. خب بچها بریم
دیا
حوصله واقا مانتو ناشتم یه تیشرت سفیر لانگ با یه شلوار مام سفید یه کلاه سفید ..دیگه حوصل چن ارایش نداشتم ارایش نکردم رفتم پایین
دیگ رفتیم خترا تو یه ماشین بودیم پسرا تو یه ماشین وسایلامون رو هم جمع کردیم یه راست از رستوران حرکت کنیم سمت تهران
دیا. خب بچها اینجاس پیاده شید
ممرضا. ولی دیانا عجب جایی ها
دیا. خب دیگه جای که من میگم بایدم خوب باشه
محراب. دیانا جان یه فقط سقف ریزش نکنه با این اعتماد به نفس شما
دیا. نه تو لال اشی سقف رسزش نمیکنه
محرای . ههه خندیدیم
دیا. دور لبات عن ریدیم
بچها. خخخخخ
رفتیم تو نشستیم که ......
خب بچه بعد گذر سال ها امدم براتون پارت بزارم
اگه خوشتون امد لایک و کامنت اگه هم که خوشتون نیومد بهمبگین لطفا
دوستون دارم
بوس بهتون
دیانا
رفتیم خونه دیگه انقد خسته بودیم نفهمیدیم کی خوابمون برد
---------
فرا صب
ارسلان
چشامو باز کاردم یکم اینور رو انور نگاه کردم بعد پاشدم ساعت و نگاه کردم اوف ساعت 13 بود بعد شروع کردم به داد زدن که بچها بیدار شن
فرزاد. مریزر محترم چرا نمیزاری ما بخوابیم
ارسی. پاشین ببینم ساعت 1 ظهره پاشین افرین
دیانا
با سرصدا های ارسلان بلاخره بیدار شدیم بریم که صبحونه که چه عرض کنم ناهار بخوریم
دیانا. خب بچه ناهار رو چیکار کنیم
رومینا . بچهابریم ناحارو بیرونبخوریم
ارسی. بیریم ولی ناهار که خوردیم باید حرکت کنیم
متین. اره بچه کار داریم ما
دیا. متین جان یجور میگی ما انگار فقط شما پسرا کار دارین ما کاری دار
ارس. خب حالا بحث کنین برین حظر شین که بریم
بچها...
ارسلان
رفتم یه تیشرت مشکی پوشیدم یه یه شلوار مشکی یه کلاه
رفتم پایین
ارسی. خب بچها بریم
دیا
حوصله واقا مانتو ناشتم یه تیشرت سفیر لانگ با یه شلوار مام سفید یه کلاه سفید ..دیگه حوصل چن ارایش نداشتم ارایش نکردم رفتم پایین
دیگ رفتیم خترا تو یه ماشین بودیم پسرا تو یه ماشین وسایلامون رو هم جمع کردیم یه راست از رستوران حرکت کنیم سمت تهران
دیا. خب بچها اینجاس پیاده شید
ممرضا. ولی دیانا عجب جایی ها
دیا. خب دیگه جای که من میگم بایدم خوب باشه
محراب. دیانا جان یه فقط سقف ریزش نکنه با این اعتماد به نفس شما
دیا. نه تو لال اشی سقف رسزش نمیکنه
محرای . ههه خندیدیم
دیا. دور لبات عن ریدیم
بچها. خخخخخ
رفتیم تو نشستیم که ......
خب بچه بعد گذر سال ها امدم براتون پارت بزارم
اگه خوشتون امد لایک و کامنت اگه هم که خوشتون نیومد بهمبگین لطفا
دوستون دارم
بوس بهتون
۲۳.۴k
۲۷ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.