پرستار بچم پارت ۴۷
ات:جیمنی عزیزم گریه نکن گریه کنی منم گریه میکنما
جیمین:عاشقتم ات*می بوستت*
+واقعا نمی خواستم ناراحت باشه وقتی بوسیدم منم همکاری کردم که با صدای باز شدن در از هم جدا شدیم جیهو بود
ات:کوچولو اینجا چیکار میکنی؟
جیهو:ببخشید نباید میومدم به کارتون برسید
جیمین:فسقلی بیا ببینم کاری نمیکردیم*خنده*
جیهو:اونا چیه تو اون جعبه هه؟*کیوت*
ات:بیا اینجا بشین تا بهت بگم
+نشست توی بغلم با دستم چشماشو گرفتم و یکی از شکلاتا رو برداشتم و سمت دهنش بردم
جیهو:شوچولاته؟
ات:آفرین
جیهو:جییییغ به منم بده*کیوت*
ات:البته که میدم
جیهو:عمو شوما خولدی؟
جیمین:نه نخوردم*خنده*
ات:پس بیا دهن عمو هم بزاریم
جیهو:باجه تو بزال من قدم نمیلسه*ناراحت*
ات:عمو دهنتو باز کن بگو عااااا
جیمین:عااااا*خنده*
جیهو:*خنده خرگوشی*
ات:مثل بابات میخندی ها*خنده*
جیهو:کاشکی مامانی و بابایی هم مثل شوما باهام بازی میجردن خوشحالم میجردن اما حس میچونم ارزشی براشون ندارم *گریه*
ات:کوچولوئم تو خیلی ارزش داری پایه عشق مادر و پدرت هستی نباید اینطوری فکر کنی باشه
جیهو:هیق اوما من تولو میقام
+اتقدر گریه کرد که توی بغلم خوابش برد
جیمین:میخوای بزاریش همینجا بخوابه؟
ات:اوهوم
+گذاشتمش بین خودمو جیمین و محکم بغلش کردم تا راحت بخوابه خودمم سعی کردم بخوابم بعد چند دقیقه پلکان سنگین شد و خوابیدم
...........................................................
+با صدای جیرجیرک بیدار شدم نفس عمیقی کشیدم و از توی تخت خواب بلند شدم روی جیمین و جیهو رو کشیدم و از اتاق اومدم بیرون ، صدای زنگ خونه اومد وا کی میتونه باشه؟ درو باز کردم و با چهره اچا روبه رو شدم این اینجا چیکار میکنه؟
ات:اچا؟
اچا:اتییییی
ات:سلام آروم باش همه خوابن
اچا:اها باشه
ات:میگم اینجا چیکار میکنی یعنی چطوری؟
اچا:دیشب داشتم با جیمین حرف میزدم اوت بهم گفت
ات:اها باید بکشمش
اچا:جایی داشتی میرفتی؟
ات:اوهوم میخواستم برم توی آب
شرمنده چرت شد هیچی به ذهنم نرسید😕
جیمین:عاشقتم ات*می بوستت*
+واقعا نمی خواستم ناراحت باشه وقتی بوسیدم منم همکاری کردم که با صدای باز شدن در از هم جدا شدیم جیهو بود
ات:کوچولو اینجا چیکار میکنی؟
جیهو:ببخشید نباید میومدم به کارتون برسید
جیمین:فسقلی بیا ببینم کاری نمیکردیم*خنده*
جیهو:اونا چیه تو اون جعبه هه؟*کیوت*
ات:بیا اینجا بشین تا بهت بگم
+نشست توی بغلم با دستم چشماشو گرفتم و یکی از شکلاتا رو برداشتم و سمت دهنش بردم
جیهو:شوچولاته؟
ات:آفرین
جیهو:جییییغ به منم بده*کیوت*
ات:البته که میدم
جیهو:عمو شوما خولدی؟
جیمین:نه نخوردم*خنده*
ات:پس بیا دهن عمو هم بزاریم
جیهو:باجه تو بزال من قدم نمیلسه*ناراحت*
ات:عمو دهنتو باز کن بگو عااااا
جیمین:عااااا*خنده*
جیهو:*خنده خرگوشی*
ات:مثل بابات میخندی ها*خنده*
جیهو:کاشکی مامانی و بابایی هم مثل شوما باهام بازی میجردن خوشحالم میجردن اما حس میچونم ارزشی براشون ندارم *گریه*
ات:کوچولوئم تو خیلی ارزش داری پایه عشق مادر و پدرت هستی نباید اینطوری فکر کنی باشه
جیهو:هیق اوما من تولو میقام
+اتقدر گریه کرد که توی بغلم خوابش برد
جیمین:میخوای بزاریش همینجا بخوابه؟
ات:اوهوم
+گذاشتمش بین خودمو جیمین و محکم بغلش کردم تا راحت بخوابه خودمم سعی کردم بخوابم بعد چند دقیقه پلکان سنگین شد و خوابیدم
...........................................................
+با صدای جیرجیرک بیدار شدم نفس عمیقی کشیدم و از توی تخت خواب بلند شدم روی جیمین و جیهو رو کشیدم و از اتاق اومدم بیرون ، صدای زنگ خونه اومد وا کی میتونه باشه؟ درو باز کردم و با چهره اچا روبه رو شدم این اینجا چیکار میکنه؟
ات:اچا؟
اچا:اتییییی
ات:سلام آروم باش همه خوابن
اچا:اها باشه
ات:میگم اینجا چیکار میکنی یعنی چطوری؟
اچا:دیشب داشتم با جیمین حرف میزدم اوت بهم گفت
ات:اها باید بکشمش
اچا:جایی داشتی میرفتی؟
ات:اوهوم میخواستم برم توی آب
شرمنده چرت شد هیچی به ذهنم نرسید😕
۳۲.۶k
۲۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.