پارت ۱۹
پارت ۱۹
همه چیز ها رو به کوک میگه و تماسشون تموم میشه
ات . جناب جئون جونگکوک. عزیزم آیا از من خسته شدید ؟؟
کوکی ...عزیزم ..میشه ببخشیم ..من که نمیدونستم تو میترسی !! ..
بانی ..میشه من رو ببخشی ؟؟ خواهش میکنم ...لطفاا.
هوفف ...
کوکی من خسته شدم میشه ببخشیم دیگه تکرار نمیشه ...
نه ..نه ..اصلا صبر کن ببینم باکی داشت حرف میزد...
نکنه یکی بهتر از من پیدا کنه ؟؟؟؟
نه بابا من تو دنیا تکم ..مثل خودم پیدا نمیشه ....
هییی صبر کن ببینم بیرون پر از دخترای خوشگل مشگل معلومه مثل من پیدا نمیشه از من بهتر هم پیدا میشه ...
نه بابا من بهش اعتماد دارم نباید بهش بد گمان باشم .. هوفف این فکر ها دیگه چیه من میکنم ..حالا چطور راضیش بکنم ؟؟؟
خب هوففف
ات چشماش رو میبنده و میگه
ات . جناب جئون لطفا من رو ببخشششششششششش....داد
وقتی چشماش رو باز میکنه جلوش نامی رو میبینه که تعجب کرده ..
نامی ... ات ..حالت خوبه ؟؟؟ چیزی زدی ؟؟؟ 😧🤨🤔😳😳
ات ...خجالت تمام عیار ☺☺....با خنده تبدیل به آب میشه و متوجه میشه با خندیدن بیشتر تر زده
نامی ...هعی خدا نمیدونستم موجودات ناشناخته روی زمین هم زندگی میکنن ...توی ذهنش
کوک .
ات آمد تو اتاق و رفت یهو تو فاز ناراحتی بعدش هم که کلا تو فکر بود ... منم گفتم برم یکم مواد غذایی از بیرون بگیرم ...
ات خانم اونقدر مشغول بودن .. که نفهمید من لباس عوض کردم و تغییر چهره دادم و رفتم وسایل خریدم ..که نامی زنگ زد ...
کوک . سلام
نامی . سلام
کوک محموله ها به خوبی رسیدن دستمون باید بیای مدارک ها رو در مورد تحویلش امضا بکنی ..
کوک . هوفف باشه
ببر خونه بزار تو اتاقم بیام ...
..
من همانند رودی مسافرم
که می رود بسوی زندگی
می رود همچنان که آواز می خواند
و می بوسد خاکی را که بر آن جاریست
من همانند رودی مسافرم
که هر روز می میرد.
و من برای خاک میوه ای هستم
که با خشکی روئیده است
در میان گندمزارهایی که روز در امتداد آنها می میرد
میوه ای هستم که با خشکی روئیده است
دلتنگ روح خود
و زمانی که گذشته است
و غمی که تنهایی خدا بر جای می گذارد
گاهی شب را جستجو می کند
تا دردهای خود را پنهان کند
همه چیز ها رو به کوک میگه و تماسشون تموم میشه
ات . جناب جئون جونگکوک. عزیزم آیا از من خسته شدید ؟؟
کوکی ...عزیزم ..میشه ببخشیم ..من که نمیدونستم تو میترسی !! ..
بانی ..میشه من رو ببخشی ؟؟ خواهش میکنم ...لطفاا.
هوفف ...
کوکی من خسته شدم میشه ببخشیم دیگه تکرار نمیشه ...
نه ..نه ..اصلا صبر کن ببینم باکی داشت حرف میزد...
نکنه یکی بهتر از من پیدا کنه ؟؟؟؟
نه بابا من تو دنیا تکم ..مثل خودم پیدا نمیشه ....
هییی صبر کن ببینم بیرون پر از دخترای خوشگل مشگل معلومه مثل من پیدا نمیشه از من بهتر هم پیدا میشه ...
نه بابا من بهش اعتماد دارم نباید بهش بد گمان باشم .. هوفف این فکر ها دیگه چیه من میکنم ..حالا چطور راضیش بکنم ؟؟؟
خب هوففف
ات چشماش رو میبنده و میگه
ات . جناب جئون لطفا من رو ببخشششششششششش....داد
وقتی چشماش رو باز میکنه جلوش نامی رو میبینه که تعجب کرده ..
نامی ... ات ..حالت خوبه ؟؟؟ چیزی زدی ؟؟؟ 😧🤨🤔😳😳
ات ...خجالت تمام عیار ☺☺....با خنده تبدیل به آب میشه و متوجه میشه با خندیدن بیشتر تر زده
نامی ...هعی خدا نمیدونستم موجودات ناشناخته روی زمین هم زندگی میکنن ...توی ذهنش
کوک .
ات آمد تو اتاق و رفت یهو تو فاز ناراحتی بعدش هم که کلا تو فکر بود ... منم گفتم برم یکم مواد غذایی از بیرون بگیرم ...
ات خانم اونقدر مشغول بودن .. که نفهمید من لباس عوض کردم و تغییر چهره دادم و رفتم وسایل خریدم ..که نامی زنگ زد ...
کوک . سلام
نامی . سلام
کوک محموله ها به خوبی رسیدن دستمون باید بیای مدارک ها رو در مورد تحویلش امضا بکنی ..
کوک . هوفف باشه
ببر خونه بزار تو اتاقم بیام ...
..
من همانند رودی مسافرم
که می رود بسوی زندگی
می رود همچنان که آواز می خواند
و می بوسد خاکی را که بر آن جاریست
من همانند رودی مسافرم
که هر روز می میرد.
و من برای خاک میوه ای هستم
که با خشکی روئیده است
در میان گندمزارهایی که روز در امتداد آنها می میرد
میوه ای هستم که با خشکی روئیده است
دلتنگ روح خود
و زمانی که گذشته است
و غمی که تنهایی خدا بر جای می گذارد
گاهی شب را جستجو می کند
تا دردهای خود را پنهان کند
۵.۲k
۰۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.