آوای دروغین
part14
صبح با صدای پسرا بیدار شدم و رفتم بیرون البته بعد از اینکه تو آینه از ظاهرم مطمئن شدم
به محض اینکه پامو گذاشتم بیرون از اتاق همشون ریختن سرم
تهیونگ:دیشب چی شده بود
جیمین:چرا صبح که بیدار شدیم تو اتاقامون بودیم؟
جین:تو مارو تا اتاقامون بردی
+یه لحظه استپ کنید...آره من بردمتون اتاقاتون
نامجون:دیشب چی شد که هیچی یادمون نیست
گوشیمو از جیب هودیم درآوردم و ویدئو رو پلی کردم
با چشمای گشاد شده داشتن فیلمارو نگا میکردن
هنوز فیلم آخری که مال جیمین بود و پلی نکرده بودم که گفت:
جیمین:شما ها چقدر بی جنبهاین
+آقای باجنبه این فیلمو نگاه کنی میفهمی خودتم دست کمی ازینا نداشتی
و فیلم اونم گذاشتم که جیمین سرخ شد
پسرا بهم با نگاه تهدید آمیزی خیره شدن
_تو اونارو پاک میکنی...مگه نه؟
لحنش بیشتر امری بود تا پرسشی
+نه به هیچ وجه بعد از چند قرن آتو دادید دست من مگه میشه به همین راحتی پاکش کنم
یهو همشون به سمتم هجوم آوردن منم سریع دکمه قفل گوشیو زدم و قفل شد...هه هه حالا اگه تونستید فیلمارو پاک کنید
گوشیو از دستم گرفتن منم ممانعت نکردم و گوشیو دادم بهشون
تعجب کردن از اینکه انقدر ریلکسم
نامجون خواست گوشیو باز کنه ولی نتونست
نامجون:قفل داره رمز میخواد آروین رمزش چیه
+بشین تا بگم
جیمین:اذیت نکن دیگه
+نچ
نشستم پشت میز رو صندلی تا صبحونه بخورم
منم اینجا شاهانه زندگی میکنما
اوناهم یکم با گوشی ور رفتن وقتی دیدن نمیتونن بازش کنن گوشیو بهم برگردوندن
و نشستن باهام صبحونه خوردن
هی سعی میکردن رمزو از زیر زبونم بکشن بیرون ولی کور خوندن
بعد از صبحونه بلند شدم بدجوری به سرم خورده بود برم بیرون پس به مونا زنگ زدم و گفتم بیاد اینجا باهم بریم بیرون
به پسرا هم اطلاع دادم که میرم بیرون
لباسای مردونهای پوشیدم و از اتاق اومدم بیرون
آیفونو زدن منم رفتم پایین میدونستم موناست
همین که رسیدم پایین مونارو دیدم داشت پرپر میزد با دیدنم سوتی کشید و گفت:اووو
شماره بدم خوشگلههه
بعد نگاهی به لباسام کرد و ادامه داد:
هر کی ندونه فک میکنه دوست پسرمی
+برو بابا توام آخه کی دوس پسر تو میشه
مونا:عه بیشعور بازی درنیار دیگه را بیفت
باشه ای گفتم و جلوتر از اون راه افتادم
صبح با صدای پسرا بیدار شدم و رفتم بیرون البته بعد از اینکه تو آینه از ظاهرم مطمئن شدم
به محض اینکه پامو گذاشتم بیرون از اتاق همشون ریختن سرم
تهیونگ:دیشب چی شده بود
جیمین:چرا صبح که بیدار شدیم تو اتاقامون بودیم؟
جین:تو مارو تا اتاقامون بردی
+یه لحظه استپ کنید...آره من بردمتون اتاقاتون
نامجون:دیشب چی شد که هیچی یادمون نیست
گوشیمو از جیب هودیم درآوردم و ویدئو رو پلی کردم
با چشمای گشاد شده داشتن فیلمارو نگا میکردن
هنوز فیلم آخری که مال جیمین بود و پلی نکرده بودم که گفت:
جیمین:شما ها چقدر بی جنبهاین
+آقای باجنبه این فیلمو نگاه کنی میفهمی خودتم دست کمی ازینا نداشتی
و فیلم اونم گذاشتم که جیمین سرخ شد
پسرا بهم با نگاه تهدید آمیزی خیره شدن
_تو اونارو پاک میکنی...مگه نه؟
لحنش بیشتر امری بود تا پرسشی
+نه به هیچ وجه بعد از چند قرن آتو دادید دست من مگه میشه به همین راحتی پاکش کنم
یهو همشون به سمتم هجوم آوردن منم سریع دکمه قفل گوشیو زدم و قفل شد...هه هه حالا اگه تونستید فیلمارو پاک کنید
گوشیو از دستم گرفتن منم ممانعت نکردم و گوشیو دادم بهشون
تعجب کردن از اینکه انقدر ریلکسم
نامجون خواست گوشیو باز کنه ولی نتونست
نامجون:قفل داره رمز میخواد آروین رمزش چیه
+بشین تا بگم
جیمین:اذیت نکن دیگه
+نچ
نشستم پشت میز رو صندلی تا صبحونه بخورم
منم اینجا شاهانه زندگی میکنما
اوناهم یکم با گوشی ور رفتن وقتی دیدن نمیتونن بازش کنن گوشیو بهم برگردوندن
و نشستن باهام صبحونه خوردن
هی سعی میکردن رمزو از زیر زبونم بکشن بیرون ولی کور خوندن
بعد از صبحونه بلند شدم بدجوری به سرم خورده بود برم بیرون پس به مونا زنگ زدم و گفتم بیاد اینجا باهم بریم بیرون
به پسرا هم اطلاع دادم که میرم بیرون
لباسای مردونهای پوشیدم و از اتاق اومدم بیرون
آیفونو زدن منم رفتم پایین میدونستم موناست
همین که رسیدم پایین مونارو دیدم داشت پرپر میزد با دیدنم سوتی کشید و گفت:اووو
شماره بدم خوشگلههه
بعد نگاهی به لباسام کرد و ادامه داد:
هر کی ندونه فک میکنه دوست پسرمی
+برو بابا توام آخه کی دوس پسر تو میشه
مونا:عه بیشعور بازی درنیار دیگه را بیفت
باشه ای گفتم و جلوتر از اون راه افتادم
۳.۵k
۲۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.