نام فیک = دوست پسر روانی من
نام فیک = دوست پسر روانی من
پارت = ۲۹
ا.ت : اروم گریه میکردم که یکی بالا سرم چتر آورد
تهیونگ : ببینم اینجا چیکار میکنی
ا.ت : از صداش فهمیدم که تهیونگه
تهیونگگگگ
محکم بغلش کردم و گریه کردم
دلم پر بود...
ت..تهیونگ
تهیونگ : جان
ا.ت : خیلی..خیلی دوست دارم
تهیونگ : منم بیبی
اروم باش بیا بریم
ا.ت : از بغل تهیونگ اومدم بیرون و خودمو جمع و جور کردم
اینجا چی کار داشتی؟(به تو چههه)
تهیونگ : خب اومده بودم مغازه ی نودل بگیرم که گرفتم ی خونه اجاره کردم
بعد اون اتفاق که جونگکوک کل امارتم رو آتیش زد...(ی قطره اشک)
ا.ت : هی هی گریه نکن
اشکای تهیونگ رو پاک کردم
خبری از زنت نیست؟
تهیونگ : نمیدونم ....
من اصلا به اون نگاه نمیکنم ما همونطور که گفتم به زور خوانواده ازدواج کردیم و اون بچه هم مال من نیست.. حالم از اون زن بهم میخوره
ا.ت : چیییی
مال تو نیست؟؟؟؟؟
پس... اون داشته بهت خیانت میکرده؟
تهیونگ : اوم
دلم برای بچه میسوزه که جونگکوک کشتش
ا.ت : اون نمرده
تهیونگ : ها؟
تو از کجا میدونی؟
ا.ت : بین صحبت های جیمین و جونگکوک فهمیدم
تهیونگ : واقعا؟ یعنی اون زندست؟
ا.ت : اره
تهیونگ : خیلی خب بیبی
برام مهم نیست
الان سرما میخوری بیا بریم خونه
ا.ت : باشه
ویو شوگا
شوگا : از تو ماشین داشتم بیرون رو نگاه میکردم تا دوسدخترم از فروشگاه برگرده منتظر بودم که دوسدختر جونگکوک رو دیدم
وایسا ببینم اون ا.ت نی؟
چی...
مگه تهیونگ زندس؟..
( نکته : شوگا نمیدونه که تهیونگ زندس و جونگکوک بهش گفته بوده مرده)
باید به جونگکوک خبر بدم
جیسو : خریدم از فروشگاه تموم شد و سوار ماشین شدم
دیدم یونگی غرق فکر شده
یونگی ؟
چیزی شده؟
شوگا : عا... نه
فقط من ی تلفن کوچیک دارم سریع میام باشه؟
جیسو : باشه پیشی کوشولو
شوگا : از ماشین پیاده شدم و در رو بستم
گوشیم رو از جیبم در اوردم و به جونگکوک زنگ زدم
ی نخ سیگار رو از کتم برداشتم
با فندک روشن کردم که جونگکوک جواب داد
{مکالمه}
کوک : کاری داری؟
شوگا : میخوام بهت خبری بدم
کوک : میشنوم( ضعیف)
شوگا : چیزی شده جئون؟
کوک : نه خبرتو بگو
شوگا : راستش ... تهیونگ رو توی پارک با دوسدخترت ا.ت دیدم
کوک : ی بار دیگه بگو؟
شوگا : تهیونگ رو توی پارک با دوسدخترت ا.ت دیدم
کوک : عااااش
دختره هر..رزه خیابونی
لوکیشنو بده سریع
{ پایان مکالمه }
شوگا : گوشی قطع شد
زایه بود ی اتفاقی بینشون افتاده
سریع لوکیشن رو فرستادم
سوار ماشین شدم و از اون مکان رفتم
مشکل خودشونه به من ربطی نداره
ویو جونگکوک
کوک : سریع پاشدم سوار ماشین شدم بدون هیچ کاری فقط با عصبانیت رانندگی میکردم.
رسیدم از ماشین پیاده شدم و ا.ت رو دیدم
خیلی سریع رفتم پیشش
...
| ادامه پارت بعد |
شرط : ۱۰۰ لایک ۲۰۰ کامنت
( میدونم زیاده ولی ببینم چی کار میکنین)
پارت = ۲۹
ا.ت : اروم گریه میکردم که یکی بالا سرم چتر آورد
تهیونگ : ببینم اینجا چیکار میکنی
ا.ت : از صداش فهمیدم که تهیونگه
تهیونگگگگ
محکم بغلش کردم و گریه کردم
دلم پر بود...
ت..تهیونگ
تهیونگ : جان
ا.ت : خیلی..خیلی دوست دارم
تهیونگ : منم بیبی
اروم باش بیا بریم
ا.ت : از بغل تهیونگ اومدم بیرون و خودمو جمع و جور کردم
اینجا چی کار داشتی؟(به تو چههه)
تهیونگ : خب اومده بودم مغازه ی نودل بگیرم که گرفتم ی خونه اجاره کردم
بعد اون اتفاق که جونگکوک کل امارتم رو آتیش زد...(ی قطره اشک)
ا.ت : هی هی گریه نکن
اشکای تهیونگ رو پاک کردم
خبری از زنت نیست؟
تهیونگ : نمیدونم ....
من اصلا به اون نگاه نمیکنم ما همونطور که گفتم به زور خوانواده ازدواج کردیم و اون بچه هم مال من نیست.. حالم از اون زن بهم میخوره
ا.ت : چیییی
مال تو نیست؟؟؟؟؟
پس... اون داشته بهت خیانت میکرده؟
تهیونگ : اوم
دلم برای بچه میسوزه که جونگکوک کشتش
ا.ت : اون نمرده
تهیونگ : ها؟
تو از کجا میدونی؟
ا.ت : بین صحبت های جیمین و جونگکوک فهمیدم
تهیونگ : واقعا؟ یعنی اون زندست؟
ا.ت : اره
تهیونگ : خیلی خب بیبی
برام مهم نیست
الان سرما میخوری بیا بریم خونه
ا.ت : باشه
ویو شوگا
شوگا : از تو ماشین داشتم بیرون رو نگاه میکردم تا دوسدخترم از فروشگاه برگرده منتظر بودم که دوسدختر جونگکوک رو دیدم
وایسا ببینم اون ا.ت نی؟
چی...
مگه تهیونگ زندس؟..
( نکته : شوگا نمیدونه که تهیونگ زندس و جونگکوک بهش گفته بوده مرده)
باید به جونگکوک خبر بدم
جیسو : خریدم از فروشگاه تموم شد و سوار ماشین شدم
دیدم یونگی غرق فکر شده
یونگی ؟
چیزی شده؟
شوگا : عا... نه
فقط من ی تلفن کوچیک دارم سریع میام باشه؟
جیسو : باشه پیشی کوشولو
شوگا : از ماشین پیاده شدم و در رو بستم
گوشیم رو از جیبم در اوردم و به جونگکوک زنگ زدم
ی نخ سیگار رو از کتم برداشتم
با فندک روشن کردم که جونگکوک جواب داد
{مکالمه}
کوک : کاری داری؟
شوگا : میخوام بهت خبری بدم
کوک : میشنوم( ضعیف)
شوگا : چیزی شده جئون؟
کوک : نه خبرتو بگو
شوگا : راستش ... تهیونگ رو توی پارک با دوسدخترت ا.ت دیدم
کوک : ی بار دیگه بگو؟
شوگا : تهیونگ رو توی پارک با دوسدخترت ا.ت دیدم
کوک : عااااش
دختره هر..رزه خیابونی
لوکیشنو بده سریع
{ پایان مکالمه }
شوگا : گوشی قطع شد
زایه بود ی اتفاقی بینشون افتاده
سریع لوکیشن رو فرستادم
سوار ماشین شدم و از اون مکان رفتم
مشکل خودشونه به من ربطی نداره
ویو جونگکوک
کوک : سریع پاشدم سوار ماشین شدم بدون هیچ کاری فقط با عصبانیت رانندگی میکردم.
رسیدم از ماشین پیاده شدم و ا.ت رو دیدم
خیلی سریع رفتم پیشش
...
| ادامه پارت بعد |
شرط : ۱۰۰ لایک ۲۰۰ کامنت
( میدونم زیاده ولی ببینم چی کار میکنین)
۲۵.۴k
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.