تک پارتی درخواستی از شوگا
ات: اخه شوگا جان چرا نمی فهمی من بهت خیانت نکردم باور کن قسم میخورم
شوگا: پس این عکسا چی میگن ها منو بازیچه خودت کرده بودی
ات: قسم میخورم من این نیستم
شوگا: خفه شو ازت بدم میاد حالم ازت بهم میخوره تو ی هرزه بودی و من تازه متوجه شدم
شوگا بعد حرفش زود از خونه در اومد
ات بعد رفتن شوگا افتاد رو زمین و شروع کرد به گریه چطور باید به همسرش ثابت میکرد که اون زنه داخل عکس ها اون نیست
ولی شوگا باور نمی کرد
چند ساعت از رفتن شوگا میگذشت ات همین جور رو کاناپه افتاده بود بعدش سرد شده بود و پوستش از شدت گریه سفید
تو حال خودش بود که زنگ خونه به صدا در اومد با امید اینکه شوگا هست زود بلند شد و به سمت در رفت همین که درو وا کرد ی چیز جلوی دماغش اومد و دیگه جز سیاهی جلو دیدیش نبود.....
ویو شوگا
یکم خیابون هارو در زدم و در اخر تو ی جاده پارک کردم ولی پیاده نشدم تو ماشین بودم و فکرم هم مشغول
اخه چطور تونست بهم خیانت کنه من که تا الان هرچیزی که میخواست رو براش فراهم کردم یعنی واقعا چیزی براش کم گذاشتم
از حرفایی که اخر دعوا بهش گفتم پشیمون بودم همرو دروغ گفتم من عاشقانه اونو میپرستم
ولی اون بهم خیانت کرد
تو فکر بودم که صدای ویبره گوشیم به گوش رسید وصلش کردم به ماشین و جواب دادم
شوگا: بله
ی دلقک مافیا : اووو مستر مین
شوگا: هوی دلقک چی میخای
دلقک مافیا : هیچی فقد خواستم بهت بگم زنت پیشه من راستی باورم نمیشه اون عکسارو باور کردی ولی بهم ثابت شد که اصلا به زنت اعتماد نداری مستر مین
شوگا: چی اون عکسا همش کاره تو بود. با داد
عوضی دلقک بگو زنم کجاست
دلقک : بهت میگم به شرطی که اون کلید انباره اسلحه رو بهم بدی
شوگا: اه لعنتی خیلی خب فقد زود بهم ادرس رو بگو
نیم ساعت....
لعنت به من حق با اون دلقکه من با این کارم ثابت کردم ی احمقم من حتی یکم به اصل یا فیک بودن عکسا توجه نکردم بلاخره رسیدم به ی کارخونه متروکه
پیاده شدم و وارد اون کارخونه شدم دیدم ات وسط یکی از میله ها بسته شده
بدو بدو رفتم سمتش چون دهنش بسته بود نمی تونست صحبت کنه
ولی انگار داشت میگفت به این سمت نیا رفتم و زود بازش کردم همین که خواستم دستش رو بگیرم و فرار کنیم که صدای شلیک تفنگ اومد اونم از پشتم تا بیاد برسه بهم که ات زود جامون رو عوض کرد
چییییی
ادامه رو با عکس میذارم جا نشد 🦋🦋🦋
شوگا: پس این عکسا چی میگن ها منو بازیچه خودت کرده بودی
ات: قسم میخورم من این نیستم
شوگا: خفه شو ازت بدم میاد حالم ازت بهم میخوره تو ی هرزه بودی و من تازه متوجه شدم
شوگا بعد حرفش زود از خونه در اومد
ات بعد رفتن شوگا افتاد رو زمین و شروع کرد به گریه چطور باید به همسرش ثابت میکرد که اون زنه داخل عکس ها اون نیست
ولی شوگا باور نمی کرد
چند ساعت از رفتن شوگا میگذشت ات همین جور رو کاناپه افتاده بود بعدش سرد شده بود و پوستش از شدت گریه سفید
تو حال خودش بود که زنگ خونه به صدا در اومد با امید اینکه شوگا هست زود بلند شد و به سمت در رفت همین که درو وا کرد ی چیز جلوی دماغش اومد و دیگه جز سیاهی جلو دیدیش نبود.....
ویو شوگا
یکم خیابون هارو در زدم و در اخر تو ی جاده پارک کردم ولی پیاده نشدم تو ماشین بودم و فکرم هم مشغول
اخه چطور تونست بهم خیانت کنه من که تا الان هرچیزی که میخواست رو براش فراهم کردم یعنی واقعا چیزی براش کم گذاشتم
از حرفایی که اخر دعوا بهش گفتم پشیمون بودم همرو دروغ گفتم من عاشقانه اونو میپرستم
ولی اون بهم خیانت کرد
تو فکر بودم که صدای ویبره گوشیم به گوش رسید وصلش کردم به ماشین و جواب دادم
شوگا: بله
ی دلقک مافیا : اووو مستر مین
شوگا: هوی دلقک چی میخای
دلقک مافیا : هیچی فقد خواستم بهت بگم زنت پیشه من راستی باورم نمیشه اون عکسارو باور کردی ولی بهم ثابت شد که اصلا به زنت اعتماد نداری مستر مین
شوگا: چی اون عکسا همش کاره تو بود. با داد
عوضی دلقک بگو زنم کجاست
دلقک : بهت میگم به شرطی که اون کلید انباره اسلحه رو بهم بدی
شوگا: اه لعنتی خیلی خب فقد زود بهم ادرس رو بگو
نیم ساعت....
لعنت به من حق با اون دلقکه من با این کارم ثابت کردم ی احمقم من حتی یکم به اصل یا فیک بودن عکسا توجه نکردم بلاخره رسیدم به ی کارخونه متروکه
پیاده شدم و وارد اون کارخونه شدم دیدم ات وسط یکی از میله ها بسته شده
بدو بدو رفتم سمتش چون دهنش بسته بود نمی تونست صحبت کنه
ولی انگار داشت میگفت به این سمت نیا رفتم و زود بازش کردم همین که خواستم دستش رو بگیرم و فرار کنیم که صدای شلیک تفنگ اومد اونم از پشتم تا بیاد برسه بهم که ات زود جامون رو عوض کرد
چییییی
ادامه رو با عکس میذارم جا نشد 🦋🦋🦋
۱۱.۴k
۳۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.