𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟕
𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟕
فردا صبح :
ا/ت ویو :
از خواب بیدار شدم و دست و صورتمو شستم.
لباسامو عوض کردم و رفتم سر میز صبحانه. جیمین نشسته بود: صبحت بخیر ا/ت.
_صبح تو هم بخیر . آقای تهیونگ هستش؟ میخوام باهاش صحبت کنم.
& امروز نیست . کلی کار داره. اگه اومد بهت میگم. خب صبحونتو بخور. من برم پیش تهیونگ. خداحافظ.
_ باشه خداحافظ.
وقتی صبحونه خوردم به سمت یکی از خدمتکارا رفتم : اینجا کتابخونه داره؟
* بله خانم. همراه من بیاید.
خدمتکار راهو نشون دادو رفت . ا/ت وارد کتابخونه شد و از دیدن اون همه کتاب یه جا تعجب کرد. رفت شروع کرد به نگاه کردن کتاب ها که چشمش افتاد به یه کتابی آروم زیر لب زمزمه کرد : رومئو و ژولیت........
لایک یادتون نره 💖
ببخشید کم شد 😁
فردا صبح :
ا/ت ویو :
از خواب بیدار شدم و دست و صورتمو شستم.
لباسامو عوض کردم و رفتم سر میز صبحانه. جیمین نشسته بود: صبحت بخیر ا/ت.
_صبح تو هم بخیر . آقای تهیونگ هستش؟ میخوام باهاش صحبت کنم.
& امروز نیست . کلی کار داره. اگه اومد بهت میگم. خب صبحونتو بخور. من برم پیش تهیونگ. خداحافظ.
_ باشه خداحافظ.
وقتی صبحونه خوردم به سمت یکی از خدمتکارا رفتم : اینجا کتابخونه داره؟
* بله خانم. همراه من بیاید.
خدمتکار راهو نشون دادو رفت . ا/ت وارد کتابخونه شد و از دیدن اون همه کتاب یه جا تعجب کرد. رفت شروع کرد به نگاه کردن کتاب ها که چشمش افتاد به یه کتابی آروم زیر لب زمزمه کرد : رومئو و ژولیت........
لایک یادتون نره 💖
ببخشید کم شد 😁
۱۲.۹k
۱۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.