orchid p3
تموم مدت، جکسون ب اون دختر خیره بود. یعنی چشماش چه رنگی بود؟ سبز، آبی، سبز آبی؟ خدایا... چیشده بود که توی کمتر از یه ساعت، انقد حال و رنگ چشای ینفر براش مهم شده بود..؟
•میشناسیش. جکسون؟
با صدای پرستار ب خودش اومد و گف
☆نه. با موتور به زمین خورده بود. منم فقط اوردمش اینجا!.. تو میشناسیش؟
•اون دختر یه پرو و بچ واقعیه! مث صگ پاچه همرو میگیره. شاید بخاطر همینم هس که هیچکس قبل تو ب اینجا نیاورده بودتش!
☆میدونی اسمش چیه؟
•اوهوم.
☆بگو.
•کایلا مِریجی.
☆کایلا.. کایلا...
توی فکر بود. اسم کایلا، خیلی ب اون چهره و اندام می اومد! فقط... دلش میخاست رنگ چشاشو بدونه.
☆ع.. عام. ببخشید.. میدونی چشماش چه رنگیه؟
پرستار، نیم نگاه مشکوکی به جک انداخت (جک مخفف جکسون) و با لحن شکاک پرسید:
•چرا میخای بدونی..؟
☆ع.. عام هیچی! اخه یجا خوندم ک.. که عام.. از رنگ چشمها میشه فهمید که طرفدار چه شخصیتی داره.! اره.. فقط همین
•و.. تو چرا میخای بدونی که.. شخصیتش چیه..؟(:
جک ک الان معنای جمله ی "از چاله افتاد تو چاه" رو درک میکرد، ب تنها فکری که به سرش رسید چنگ زد و گف
☆خب.. خب تو خودت گفتی که.. که.. اون یه وحشی و.. سگه! چیز دیگه ای نیس ب مولا!
پرستار، ک فهمیده بود جک داره دروغ میگه، فقط سرشو تکون داد تا دیگه اذیتش نکنه. جک، با فکر ب باهوشی خودش، احساس قدرت کرد ک چقد خوب تونسته بود بپیچونه قضیه رو/: بی خبر ازینکه لورفته//:
با صدای دختر که تازه بهوش اومده بود، از افکارش بیرون اومد
-اوممممممم... آخ!
هول شده بود و نمیدونست چیکار کنه پس فقط ساکت موند تا کایلا کامل بهوش بیاد.
-ا.. اخ.. چه بلایی.. سرم اومده؟
بازم ساکت موند.
-ه.. هی.. کسی.. کسی اونجا هست؟ کمکم کنید.. پاهام درد میکنن.!
همون موقع، جک از پشت کایلا اومد کنار و گفت
☆س.. سلام!
دخترک، از ترس و شوکه شدن جیفی کشید و سریع چاقو رو برداشت تا حمله کنه ولی.. امان از درد پاهاش!/: :
☆هی! وحشی! کارت ندارم ک..
حرفش نصفه موند و فقط ب چشمای دختر، نگاه مرد.. اون چشما، بیشتر از زبون میتونستن باهات حرف بزنن! اون چشمای.. مشکی!
-خفه شو اشغالللل! پشت من چه گوهی میخوردی **نی؟؟ اصن تو چه شامپانزه ای هستی؟؟ میخای..
پسر که هنوزم غرق چشمای دختر بود، با سوالات پی در پی دختر، چشماشو توی حدقه گردوند و دستشو روی دهنش گذاشت.
☆هیش! دو دیقه ساکت شو انقد جیغ نزن، توضیح میدم کایلا!
دخترهنوزم از زیر دست جک صداهای نامعلوم و اوم مانند در می اوردو با چشماش در حال خوردن جک بود ولی بی حال تر و سست تر ازونی بود که بخواد دستشو پس بزنه یا مثلااا بخاد اون هیکل قوی و بزرگ و سیس پک دار رو بزنه.(💔😂) پس دیگه دست از تقلا برداشت و بهش نگاه کرد. جک هم که وضعیت رو اروم میدید، دستشو اروم برداشت و شروع کرد به حرف زدن.
•میشناسیش. جکسون؟
با صدای پرستار ب خودش اومد و گف
☆نه. با موتور به زمین خورده بود. منم فقط اوردمش اینجا!.. تو میشناسیش؟
•اون دختر یه پرو و بچ واقعیه! مث صگ پاچه همرو میگیره. شاید بخاطر همینم هس که هیچکس قبل تو ب اینجا نیاورده بودتش!
☆میدونی اسمش چیه؟
•اوهوم.
☆بگو.
•کایلا مِریجی.
☆کایلا.. کایلا...
توی فکر بود. اسم کایلا، خیلی ب اون چهره و اندام می اومد! فقط... دلش میخاست رنگ چشاشو بدونه.
☆ع.. عام. ببخشید.. میدونی چشماش چه رنگیه؟
پرستار، نیم نگاه مشکوکی به جک انداخت (جک مخفف جکسون) و با لحن شکاک پرسید:
•چرا میخای بدونی..؟
☆ع.. عام هیچی! اخه یجا خوندم ک.. که عام.. از رنگ چشمها میشه فهمید که طرفدار چه شخصیتی داره.! اره.. فقط همین
•و.. تو چرا میخای بدونی که.. شخصیتش چیه..؟(:
جک ک الان معنای جمله ی "از چاله افتاد تو چاه" رو درک میکرد، ب تنها فکری که به سرش رسید چنگ زد و گف
☆خب.. خب تو خودت گفتی که.. که.. اون یه وحشی و.. سگه! چیز دیگه ای نیس ب مولا!
پرستار، ک فهمیده بود جک داره دروغ میگه، فقط سرشو تکون داد تا دیگه اذیتش نکنه. جک، با فکر ب باهوشی خودش، احساس قدرت کرد ک چقد خوب تونسته بود بپیچونه قضیه رو/: بی خبر ازینکه لورفته//:
با صدای دختر که تازه بهوش اومده بود، از افکارش بیرون اومد
-اوممممممم... آخ!
هول شده بود و نمیدونست چیکار کنه پس فقط ساکت موند تا کایلا کامل بهوش بیاد.
-ا.. اخ.. چه بلایی.. سرم اومده؟
بازم ساکت موند.
-ه.. هی.. کسی.. کسی اونجا هست؟ کمکم کنید.. پاهام درد میکنن.!
همون موقع، جک از پشت کایلا اومد کنار و گفت
☆س.. سلام!
دخترک، از ترس و شوکه شدن جیفی کشید و سریع چاقو رو برداشت تا حمله کنه ولی.. امان از درد پاهاش!/: :
☆هی! وحشی! کارت ندارم ک..
حرفش نصفه موند و فقط ب چشمای دختر، نگاه مرد.. اون چشما، بیشتر از زبون میتونستن باهات حرف بزنن! اون چشمای.. مشکی!
-خفه شو اشغالللل! پشت من چه گوهی میخوردی **نی؟؟ اصن تو چه شامپانزه ای هستی؟؟ میخای..
پسر که هنوزم غرق چشمای دختر بود، با سوالات پی در پی دختر، چشماشو توی حدقه گردوند و دستشو روی دهنش گذاشت.
☆هیش! دو دیقه ساکت شو انقد جیغ نزن، توضیح میدم کایلا!
دخترهنوزم از زیر دست جک صداهای نامعلوم و اوم مانند در می اوردو با چشماش در حال خوردن جک بود ولی بی حال تر و سست تر ازونی بود که بخواد دستشو پس بزنه یا مثلااا بخاد اون هیکل قوی و بزرگ و سیس پک دار رو بزنه.(💔😂) پس دیگه دست از تقلا برداشت و بهش نگاه کرد. جک هم که وضعیت رو اروم میدید، دستشو اروم برداشت و شروع کرد به حرف زدن.
۴.۹k
۱۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.