داستان های بسی چرت و پرت توکيوریونجرز pسانزو
موقعیت:ساعت ۸ صبح-خونه
زییینگگگگ سانزو گوشیشو از پاتختی ور میداره
.
.
شترقققق
محکم به دیوار می کبونه
گوشی بد بخت : عااااایی روانی!
درباره روشو اون ور میکنه و میخوابه...
چند دقیقه بعد همون گوشی زنگ میخوره
سانزو کلافه عاحی میکشه و میره گوشیشو ورداره
"ران "
سانزو :لعنتی ... الو؟
ران : الو کوفت ! یه ساعت جلسرو برای جناب عالی عقب انداختیم! کجایی پس!؟
سانزو:رو تختم
ران : ههه میدونی ساعت چنده؟ ۸! تو باید ۷ اینجا بودایی!
سانزو بلافاصله گوشیو قطع میکنه وبا سرعت نور از پله ها میره پایین ...... همون طوری که دونات تو دهنش بود هم زمان داشت کرواتش صفت میکرد خواست درو ببنده که دوناتش افتاد
سانزو: دونات قشنگم نههههه
چند لحظه بعد یه کشیده زد تو مماخش
سانزو:مرد به خودت بیا مثلا قاتلی!
به راهش ادامه داد ... بالاخره به ساختمون بونتن رسید
ران دم در استاده بود و کلافه پاشه به زمین می کوبید
ران بلافاصله بعد از دیدن سانزو اونو به داخل هول داد
ران : بچه هاااا مایه ننگ اومد ....
سانزو لگدی به ران زد
سانزو :جلسه تموم شه تو اتاق باهات کار دارم
ریندو که پیش ران نشسته بود هیمی گفت
ریندو:همممم بتون خوشبگره!
سانزو و ران :منحرفففف!
______________________________________________________
اینم یه پارت دیگه.. فردا پارت یاندره چیفویو رو میزارم ...
زییینگگگگ سانزو گوشیشو از پاتختی ور میداره
.
.
شترقققق
محکم به دیوار می کبونه
گوشی بد بخت : عااااایی روانی!
درباره روشو اون ور میکنه و میخوابه...
چند دقیقه بعد همون گوشی زنگ میخوره
سانزو کلافه عاحی میکشه و میره گوشیشو ورداره
"ران "
سانزو :لعنتی ... الو؟
ران : الو کوفت ! یه ساعت جلسرو برای جناب عالی عقب انداختیم! کجایی پس!؟
سانزو:رو تختم
ران : ههه میدونی ساعت چنده؟ ۸! تو باید ۷ اینجا بودایی!
سانزو بلافاصله گوشیو قطع میکنه وبا سرعت نور از پله ها میره پایین ...... همون طوری که دونات تو دهنش بود هم زمان داشت کرواتش صفت میکرد خواست درو ببنده که دوناتش افتاد
سانزو: دونات قشنگم نههههه
چند لحظه بعد یه کشیده زد تو مماخش
سانزو:مرد به خودت بیا مثلا قاتلی!
به راهش ادامه داد ... بالاخره به ساختمون بونتن رسید
ران دم در استاده بود و کلافه پاشه به زمین می کوبید
ران بلافاصله بعد از دیدن سانزو اونو به داخل هول داد
ران : بچه هاااا مایه ننگ اومد ....
سانزو لگدی به ران زد
سانزو :جلسه تموم شه تو اتاق باهات کار دارم
ریندو که پیش ران نشسته بود هیمی گفت
ریندو:همممم بتون خوشبگره!
سانزو و ران :منحرفففف!
______________________________________________________
اینم یه پارت دیگه.. فردا پارت یاندره چیفویو رو میزارم ...
۶.۰k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.