پارت+جدید+حمایت+کنید
❤️❤️❤️❤️ملکه_سرعت_عشق❤❤❤❤
کیم سرشو پایین میاره تو چشمای دنیز زل میزنه ضربان قلب کیم بالا میره نوک انگشتای دنیز که روی سینه کیم بود کیم که ترسید دنیز صدای قلبش را بشنوه خودش عقب کشید کیم تو ذهنش میگه:من چه مرگم شده؟)) دنیز میگه:چرا عقب رفتی؟نکنه از جذابیتم عاشقم شدی؟)) کیم میگه:من از دخترا لوس و قد کوتاه خوشم نمیاد))دنیز:ولش بیا بریم زودتر این پروژه را تموم کنیم دیگه نمی خوام یه ثانیه کنارت باشم))کیم:حسمون مشترکه کجا قراره بریم؟))دنیز:برج ایفل))کیم:چه جایی اصلا به فکر هیچ کدوم از همکلاسیامون نمیرسه))دنیز:نکنه به مهارت اعتماد نداری؟))کیم:حالا میبینیم کی به مهارتش اعتماد نداره))سوار ماشین دنیز شدن به سمت برج ایفل روند ماشین پارک کرد کیم وسایل عکاسیش برداشت به برج ایفل رسیدند کیم دوربین را از پوشش در آورد گفت:بیا زودتر تمومش کنیم))دنیز شروع به ژست گرفت کرد ولی کیم برای اینکه دنیز اذیت کنه همش میگفت:تکراریه،خوب نیست،برو اونوز اینجا زاویه اش خوب نیست دنیز که عصبانی شده بود به طرف کیم میره میگه:تو بدستی داری اذیتم میکنی؟))کیم:نه چه اذیتی؟تو بلد نیستی تقصیر من ننداز))دنیز میگه:از تو بهترم درخت که نمی تونی یه عکس بگیری کیم اومد جوابش بده که یدفعه رعد برق زد دنیز که ترسید دستاش گذاشت رو چشماش پرید تو بغل کیم گفت:عجب راه حلی برای نزدیک شدن))دنیز گفت:کی خواست به تو نزدیک شه؟)) از کیم یکم فاصله گرفت که دوباره رعد برق زد ولی ایندفعه فقط دستاش گذاشت رو چشماش کیم اومد حرفی بزنه که بارون شدیدی شروع به باریدن کرد ماشین دنیز که دور بود کیم رفت تا وسایل که روی میز بودن را برداره دنیز به سمت آلاچیق رفت دنیز داشت به مردم که داشتن میدویدن به سمت ماشیناشون بعضی از مردم چتر داشتن دنیز تو ذهنم داشت میگفت:شانس نداریم اگر شانس داشتم که با این پسره تو یه گروه نمیوفتادم حتی یکدونه عکس نگرفتیم))کیم مثل گربه آب کشیده شد بود خیس شد بود کیم کتشو در می آره زیر کتش یه پیراهن سفد بود دنیز داشت به پیراهن چسبیده کیم که سیکس پکاش معلوم بود نگاه می کرد کیم متوجه نگاه های دنیز میشه به دنیز زل میزنه تا بلکه از نگاه کردن دست برداره ولی دنیز متوجه نشد که کیم داره ناگاش میکنه کیم با پرویی تمام میگه:میخوای بهتر ببینیشون؟))دنیز چند ثانیه در هنگی به سر می برد و بالاخره متوجه منظور کیم میشه میگه:نیازی نیست زیاد دیدم))دنیز تو ذهنش میگه:چی زیاد دیدی اینجوری مثل منحرفایی دختر این چه حرفی بود))کیم میگه:طوری نیست منم به اون زیادات اضافه کن))به سمت دنیز می ره اولین قدم که بر می داره یک دکمه از پیراهنش باز میکنه
#سرعت_عشق
💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜
کیم سرشو پایین میاره تو چشمای دنیز زل میزنه ضربان قلب کیم بالا میره نوک انگشتای دنیز که روی سینه کیم بود کیم که ترسید دنیز صدای قلبش را بشنوه خودش عقب کشید کیم تو ذهنش میگه:من چه مرگم شده؟)) دنیز میگه:چرا عقب رفتی؟نکنه از جذابیتم عاشقم شدی؟)) کیم میگه:من از دخترا لوس و قد کوتاه خوشم نمیاد))دنیز:ولش بیا بریم زودتر این پروژه را تموم کنیم دیگه نمی خوام یه ثانیه کنارت باشم))کیم:حسمون مشترکه کجا قراره بریم؟))دنیز:برج ایفل))کیم:چه جایی اصلا به فکر هیچ کدوم از همکلاسیامون نمیرسه))دنیز:نکنه به مهارت اعتماد نداری؟))کیم:حالا میبینیم کی به مهارتش اعتماد نداره))سوار ماشین دنیز شدن به سمت برج ایفل روند ماشین پارک کرد کیم وسایل عکاسیش برداشت به برج ایفل رسیدند کیم دوربین را از پوشش در آورد گفت:بیا زودتر تمومش کنیم))دنیز شروع به ژست گرفت کرد ولی کیم برای اینکه دنیز اذیت کنه همش میگفت:تکراریه،خوب نیست،برو اونوز اینجا زاویه اش خوب نیست دنیز که عصبانی شده بود به طرف کیم میره میگه:تو بدستی داری اذیتم میکنی؟))کیم:نه چه اذیتی؟تو بلد نیستی تقصیر من ننداز))دنیز میگه:از تو بهترم درخت که نمی تونی یه عکس بگیری کیم اومد جوابش بده که یدفعه رعد برق زد دنیز که ترسید دستاش گذاشت رو چشماش پرید تو بغل کیم گفت:عجب راه حلی برای نزدیک شدن))دنیز گفت:کی خواست به تو نزدیک شه؟)) از کیم یکم فاصله گرفت که دوباره رعد برق زد ولی ایندفعه فقط دستاش گذاشت رو چشماش کیم اومد حرفی بزنه که بارون شدیدی شروع به باریدن کرد ماشین دنیز که دور بود کیم رفت تا وسایل که روی میز بودن را برداره دنیز به سمت آلاچیق رفت دنیز داشت به مردم که داشتن میدویدن به سمت ماشیناشون بعضی از مردم چتر داشتن دنیز تو ذهنم داشت میگفت:شانس نداریم اگر شانس داشتم که با این پسره تو یه گروه نمیوفتادم حتی یکدونه عکس نگرفتیم))کیم مثل گربه آب کشیده شد بود خیس شد بود کیم کتشو در می آره زیر کتش یه پیراهن سفد بود دنیز داشت به پیراهن چسبیده کیم که سیکس پکاش معلوم بود نگاه می کرد کیم متوجه نگاه های دنیز میشه به دنیز زل میزنه تا بلکه از نگاه کردن دست برداره ولی دنیز متوجه نشد که کیم داره ناگاش میکنه کیم با پرویی تمام میگه:میخوای بهتر ببینیشون؟))دنیز چند ثانیه در هنگی به سر می برد و بالاخره متوجه منظور کیم میشه میگه:نیازی نیست زیاد دیدم))دنیز تو ذهنش میگه:چی زیاد دیدی اینجوری مثل منحرفایی دختر این چه حرفی بود))کیم میگه:طوری نیست منم به اون زیادات اضافه کن))به سمت دنیز می ره اولین قدم که بر می داره یک دکمه از پیراهنش باز میکنه
#سرعت_عشق
💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜
۱۱.۵k
۰۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.