رمان زخم من پارت 12
وارد دفتر مدیر شدیم با استرس سلام کردیم
بعد مدیرمون گفن چرا ماسک میزنید
من همیشه میزدم ولی حسنا بعضی موقع میزنه
منم گفتم چون به بلوغ دارم میرسم واسه همون جوش میزنم
خجالت میکشم
حسناهم گفت به خاطر مریضی میزنم
بعد یکم اینطورد حرف زد بعد برگشت گفت شنیم از این کارای لب بازی میکردین
بد منو حسنا شوکه شدیم گفتیم خانم مدیر به خدا ما اینکارو نکردیم
همینطوری حرف زدیم توضیح دادیم بهش قضیه رو البته حسنا خیلی رک گفت همه چیو تقربیا ومنو مقصر میکرد در اخر خانم مدیر گفت دوباره دوربین را بررسی میکنم
بعد رفتیمکلاس زنگ تفریح خورد یهو
دیدم حسنا چشاش قرمزه داره گریه میکنه بعد با خانوشون حرف
میزنه و رفت وارد اتاق معلما شدم منتظر موندم در بیاد ولی رفت زود کلاس بعد گفتم حسنا بیاد اومد گفتم چرا گریه میکنی
برگشت گفت مامانم بعد یه قضیه حساس بفهمه بدبخت میشم
منم گفتم نمیفهمه
اروم باش بعد زود رفتم به خان مدیر کفتم که حسنا ......
اونم گفتبهش بگو بیاد
منم رفتم بیارم دیدم داره با هم کلاسیاش میاد
بع گفتم حسنا بیاد
بعد رفتیم تو خانم مدیر گفت نگرا نباش به کسی نمیگم یه بحسی بود تموک شد حسنا هم گفت واقعا بعد یه قضیه مامانم حساسه
بفهمه بد میشه واسم
خانم مدیرم گفت نمیگم بعد رفتیم و بعد چند روز .......
ادامه دارد ...............
بعد مدیرمون گفن چرا ماسک میزنید
من همیشه میزدم ولی حسنا بعضی موقع میزنه
منم گفتم چون به بلوغ دارم میرسم واسه همون جوش میزنم
خجالت میکشم
حسناهم گفت به خاطر مریضی میزنم
بعد یکم اینطورد حرف زد بعد برگشت گفت شنیم از این کارای لب بازی میکردین
بد منو حسنا شوکه شدیم گفتیم خانم مدیر به خدا ما اینکارو نکردیم
همینطوری حرف زدیم توضیح دادیم بهش قضیه رو البته حسنا خیلی رک گفت همه چیو تقربیا ومنو مقصر میکرد در اخر خانم مدیر گفت دوباره دوربین را بررسی میکنم
بعد رفتیمکلاس زنگ تفریح خورد یهو
دیدم حسنا چشاش قرمزه داره گریه میکنه بعد با خانوشون حرف
میزنه و رفت وارد اتاق معلما شدم منتظر موندم در بیاد ولی رفت زود کلاس بعد گفتم حسنا بیاد اومد گفتم چرا گریه میکنی
برگشت گفت مامانم بعد یه قضیه حساس بفهمه بدبخت میشم
منم گفتم نمیفهمه
اروم باش بعد زود رفتم به خان مدیر کفتم که حسنا ......
اونم گفتبهش بگو بیاد
منم رفتم بیارم دیدم داره با هم کلاسیاش میاد
بع گفتم حسنا بیاد
بعد رفتیم تو خانم مدیر گفت نگرا نباش به کسی نمیگم یه بحسی بود تموک شد حسنا هم گفت واقعا بعد یه قضیه مامانم حساسه
بفهمه بد میشه واسم
خانم مدیرم گفت نمیگم بعد رفتیم و بعد چند روز .......
ادامه دارد ...............
۲.۵k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.