لباس خوابی که ات پوشیده بود
لباس خوابی که ات پوشیده بود
ماماp7
2ماه بعد
ویو کوک
کوک داشتم میزو میچیدم که از طرف ته برام پیام اومد
+کوک معذرت میخوام امشب نمیتونم بیام برام کار پیش اومد
_اشکال نداره فردا میبینمت
گوشی رو گذاشتم کنار و به غذاهای یکه اماده کرده بودم نگاه کردم که یهو رمز در زده شم و ات اومد داخل
_بچهههههه دارم میمیرم از خستگ.... او قراره مهمون بیاد برات؟ میخوای برم؟
_اوه نه ماما تهیونگ قرار بود بیاد که اونم براش کار پیش اومد دیگه نمیاد(کوک تو خونه خودشه و اتم میره خونه کوک)
_ای نانا باش پس میرم ی دوش بگیرم بیام
_اوک منم سفررو میچینم ی چیزی بخوریم
_اوک
ات رفت ی دوش سریع گرفت و لباس خوابشو پوشیدو رفت طبقه پایین و نشست سر سفره و شروع کرد به غذا خوردن
_وای پسر غذاهات واقعا خوشمزس
_نتیجه اموزشتونه استاد
_نمک نریز غذاتو بخور
ویو بعد غذا
ات رفت و روی مبل لش کرد و لیوان شرابش رو گرفت تو دستش
کوک داشت سفررو جمع میکرد که زنگ در خورد
_کوک بیا ببین کیه
ویو تهیونگ
دیقه نودی بانو دستور ی کاری رو برام داد منم زود انجامش دادم و رفتم سمت خونه کوک ساعت 2 نصف شب یود و یکم دو دل بودم زنگدرو زدم و منتظر موندم که در باز شد و با بالا تنه لغت کوک مواجه شدم میخواستم سلام کنم که چشم به زنس خورد که روی مبل دراز کشیدع زن لباس خواب تنش بود و کوک فقط ی شرتک تنش بود عصبی شدم و رو به کوم کردم
+فک میکردم تنهای ولی انگار مهمون داری
تهیونگ چیزایی که خریده بود رو داد دست کوک و گفت
+بعدا میبینمت
تهیونگ برگشت که بره ولی با صدایزن وایساد
_بیا داخل
حرف زن انگدری دستوری و مهکم بود که تهیونگ ناخوداگاه وارد خونه شد
_گفتی کار پیش اومده برات نمیتونی بیای
+زود انجامش دادم تا بتونم بیام
ات از جاش پا شد و روپوش لباس خوابشو پوشید و رفت سمت تهیونگ
_بلاخره دیدمت چطوری؟
تهیونگ با اخمی که تو صورتش بود جواب داد
+خوبم ممنون
_ته برات کیک خریدم بیا بخوریم البته اول باید شمارو فوت کنی
_صب کن چی تولده کوک چرا زود تر نگفتی برید بشینید میرم سوپ جلبک درست کنم
ته و کوک رفتن رو مبل نشستن که ته تیشرت روی مبل رو پرت کرد سمت کوک
+بپوش سرما میخوری
_چشم
کمی گذشته بود که ات کوک و ته رو صدا کرد دوتاشون رفتن و سر سفره نشستن ته ی قاشق از سوپ رو خورد و چشاش برق زد
_خیلی خوشمزس مگه نه مامانم همیشه سالی ی بار برام درست میکنه فقط واسه تولدم و من همیشه ی سال کامل رو حسرت اون تعم سوپ جلبکو میکشم
+صب کن چی مامانت ههههه شما مادر کوکید؟
ادامش در کامنت
ماماp7
2ماه بعد
ویو کوک
کوک داشتم میزو میچیدم که از طرف ته برام پیام اومد
+کوک معذرت میخوام امشب نمیتونم بیام برام کار پیش اومد
_اشکال نداره فردا میبینمت
گوشی رو گذاشتم کنار و به غذاهای یکه اماده کرده بودم نگاه کردم که یهو رمز در زده شم و ات اومد داخل
_بچهههههه دارم میمیرم از خستگ.... او قراره مهمون بیاد برات؟ میخوای برم؟
_اوه نه ماما تهیونگ قرار بود بیاد که اونم براش کار پیش اومد دیگه نمیاد(کوک تو خونه خودشه و اتم میره خونه کوک)
_ای نانا باش پس میرم ی دوش بگیرم بیام
_اوک منم سفررو میچینم ی چیزی بخوریم
_اوک
ات رفت ی دوش سریع گرفت و لباس خوابشو پوشیدو رفت طبقه پایین و نشست سر سفره و شروع کرد به غذا خوردن
_وای پسر غذاهات واقعا خوشمزس
_نتیجه اموزشتونه استاد
_نمک نریز غذاتو بخور
ویو بعد غذا
ات رفت و روی مبل لش کرد و لیوان شرابش رو گرفت تو دستش
کوک داشت سفررو جمع میکرد که زنگ در خورد
_کوک بیا ببین کیه
ویو تهیونگ
دیقه نودی بانو دستور ی کاری رو برام داد منم زود انجامش دادم و رفتم سمت خونه کوک ساعت 2 نصف شب یود و یکم دو دل بودم زنگدرو زدم و منتظر موندم که در باز شد و با بالا تنه لغت کوک مواجه شدم میخواستم سلام کنم که چشم به زنس خورد که روی مبل دراز کشیدع زن لباس خواب تنش بود و کوک فقط ی شرتک تنش بود عصبی شدم و رو به کوم کردم
+فک میکردم تنهای ولی انگار مهمون داری
تهیونگ چیزایی که خریده بود رو داد دست کوک و گفت
+بعدا میبینمت
تهیونگ برگشت که بره ولی با صدایزن وایساد
_بیا داخل
حرف زن انگدری دستوری و مهکم بود که تهیونگ ناخوداگاه وارد خونه شد
_گفتی کار پیش اومده برات نمیتونی بیای
+زود انجامش دادم تا بتونم بیام
ات از جاش پا شد و روپوش لباس خوابشو پوشید و رفت سمت تهیونگ
_بلاخره دیدمت چطوری؟
تهیونگ با اخمی که تو صورتش بود جواب داد
+خوبم ممنون
_ته برات کیک خریدم بیا بخوریم البته اول باید شمارو فوت کنی
_صب کن چی تولده کوک چرا زود تر نگفتی برید بشینید میرم سوپ جلبک درست کنم
ته و کوک رفتن رو مبل نشستن که ته تیشرت روی مبل رو پرت کرد سمت کوک
+بپوش سرما میخوری
_چشم
کمی گذشته بود که ات کوک و ته رو صدا کرد دوتاشون رفتن و سر سفره نشستن ته ی قاشق از سوپ رو خورد و چشاش برق زد
_خیلی خوشمزس مگه نه مامانم همیشه سالی ی بار برام درست میکنه فقط واسه تولدم و من همیشه ی سال کامل رو حسرت اون تعم سوپ جلبکو میکشم
+صب کن چی مامانت ههههه شما مادر کوکید؟
ادامش در کامنت
۲۸۱
۲۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.