می خواهم از تو بنویسم
میخواهم از تو بنویسم
با نامت تکیهگاهی بسازم
برای پرچینهای شکسته
برای درختِ گیلاس یخزده؛
از لبانت
که هلالِ ماه را شکل میدهند؛
از مژگانت
که به فریب، سیاه به نظر میرسند؛
میخواهم انگشتانم را
در میانِ گیسوانت برقصانم؛
برآمدگی گلویت را لمس نمایم
همانجایی که با نجوایی بیصدا
دل، از لبانت فرمان نمیبرد؛
میخواهم نامت را بیامیزم
با ستارگان
با خون
تا درونت باشم
نه در کنارت؛
می خواهم ناپدید شوم
همچون قطرهای باران
که در دریای شب گمشده است.
#مردترک
با نامت تکیهگاهی بسازم
برای پرچینهای شکسته
برای درختِ گیلاس یخزده؛
از لبانت
که هلالِ ماه را شکل میدهند؛
از مژگانت
که به فریب، سیاه به نظر میرسند؛
میخواهم انگشتانم را
در میانِ گیسوانت برقصانم؛
برآمدگی گلویت را لمس نمایم
همانجایی که با نجوایی بیصدا
دل، از لبانت فرمان نمیبرد؛
میخواهم نامت را بیامیزم
با ستارگان
با خون
تا درونت باشم
نه در کنارت؛
می خواهم ناپدید شوم
همچون قطرهای باران
که در دریای شب گمشده است.
#مردترک
۴۷۲
۱۸ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.