پارت ⁹
اسم رمان: همکار_مافیای_من
پارت9
(جونگ کوک_ ا/ت+ راوی&)
_(بردمش تو اتاق و گذاشتمش رو تخت... از نگاهش معلوم بود ناراحته... موهاشو ناز کردم)
_تا وقتی من پیشتم نیازی نیست بترسی(لبخند)
+خیرسرم مافیام(بغض)... ولی از پس یه مرد برنمیام(گریه)
_(بغلش کردم) گریه نکن بیب
+ها؟ چی گفتی؟
_گفتم بیب(لبخند ملیح)
+(زدم به بازوش)
+هی مگه من دوست دخترتم بهم میگی بیب؟
_اینکه چیزی نیست... وقتی میخواستم ببوسمت که چیزی نمیگفتی(نگاه شیطون)
+خب... من اون لحظه شوکه شده بودم
_عاا که اینطور(خنده)
_خب داشتی میگفتی بریم خرید؟
+توکه گفتی حالشو نداری
_الان دارم.. پاشو اماده شو بریم
+امم.. باشه
&از اونجایی که گشادیم میاد بنویسم خلاصه میگم.. اماده شدن و با بادیگارد هاشون رفتن پاساژ😂😎
+(داشتم همه جارو دنبال لباس میگشتم... که توی ویترین یه مغازه یه لباس میشکی دیدم...)
+این عالیه
_کدوم؟
+(اشاره به لباس)
_این؟
+اره
_نوچ.. خیلی بازه
+خوبه که
_نه
+حالا بیا بریم بپوشمش
_گفتم که.. نه
+یاااا بیاااا
_نهههه
+اصلااا به توچه دوست دارم بخرمش
_چی؟
+گفتم به توچه
_که اینطور؟
+اره دقیقا
_باشه پس بخرش... ولی بعدش هراتفاقی افتاد پای خودتت
+مثلا چه اتفاقی؟
_تو بخرش... میبینیم(پوزخند)
+آه.. اصلا نخواستیم
_آفرین بیبی کوچولو
+(زدم به بازوش)
_(لبخند ملیح)
_(دست ا/ت رو گرفتم)
_با من بیا
+کجا؟
_سلیقه ی من تو لباس فوق العادس... بیا بریم برات یه لباس انتخاب کنم
+باشه(لبخند)
&ا/ت و جونگ کوک رفتن تو یه مغازه ی خیلی بزرگ
(فروشند×)
×خوش اومدین
_ممنون... لطفا برای دوست دخترم لباس مجلسی بیارین تست کنه... فقط باز نباشن
+(گفت دوست دخترم؟؟؟؟؟... من آرومم.. آرومم.. اره من ارومم.. مصتساصحسدیتـ.. نیستم.. اروم نیستممم.. عرررررر... تصتصخسدسدسنسحس)
×چشم(لبخند)
_(رو به ا/ت گفتم)
_تو برو لباسا رو بپوش من همینجا میشینم
+باشه(سرخ شده)
_(فهمیدم چون گفتم دوست دخترم سرخ شده)
_(خنده)(لپشو کشیدم)
_کیوت
+(رفتم تو اتاق پرو و دونه دونه لباسارو پوشیدم)
&بعد از پرو کردن چهارتا لباس
+(از داخل اتاق پرو گفتم)
+جونگ کوک
_جانم؟
+میای زیپ لباسو ببندی؟
_اومدم
_(رفتم تو اتاق پرو درم بستم)
&(چرا درو بستی شیطون؟ 😎😂)
+(بسم الله😂)
_(زیپ لباسشو بستم و برگشتم تو چشماش خیره شدم)
+خب.. برو بیرون دیگه
_نمیتونم این فرصتو از دست بدم(نگاه شیطون)
+چ.. چی؟
_بنظرم اینجا کسی مزاحممون نمیشه(پوزخند)
&جونگ کوک نزدیک لبای ا/ت شد.. کمتر از یک میلی متر فاصله مونده بود که...
تق تق تق(در اتاق پرو رو زدن)
+این شوخیه دیگه؟(خنده)
_بخدا بغضم گرفته... واییی باورم نمیشهههه
&(جررر😂)
_نمیشه در رو باز نکنیم؟
+نهه زشته برو بیرون
_توروخدا(نگاه مظلوم)
+بروو بیروننن(خنده)
_پوف...
_(در اتاق پرو رو باز کردم دیدم فروشنده زل زده بهم)
_بله؟
×ببخشید ولی اون تو چکار میکردین؟
_ها؟.. چیزه.. زیپ لباسشو میبستم(لبخند ملیح)
×اها...(خنده)
+کوکی این لباس خوبه دیگه؟
_هوم عالیه
+پس همینو برام بزارین
×چشم
+ممنون
.........
(حیح... تا پارت 10 بای بای🖤)
پارت9
(جونگ کوک_ ا/ت+ راوی&)
_(بردمش تو اتاق و گذاشتمش رو تخت... از نگاهش معلوم بود ناراحته... موهاشو ناز کردم)
_تا وقتی من پیشتم نیازی نیست بترسی(لبخند)
+خیرسرم مافیام(بغض)... ولی از پس یه مرد برنمیام(گریه)
_(بغلش کردم) گریه نکن بیب
+ها؟ چی گفتی؟
_گفتم بیب(لبخند ملیح)
+(زدم به بازوش)
+هی مگه من دوست دخترتم بهم میگی بیب؟
_اینکه چیزی نیست... وقتی میخواستم ببوسمت که چیزی نمیگفتی(نگاه شیطون)
+خب... من اون لحظه شوکه شده بودم
_عاا که اینطور(خنده)
_خب داشتی میگفتی بریم خرید؟
+توکه گفتی حالشو نداری
_الان دارم.. پاشو اماده شو بریم
+امم.. باشه
&از اونجایی که گشادیم میاد بنویسم خلاصه میگم.. اماده شدن و با بادیگارد هاشون رفتن پاساژ😂😎
+(داشتم همه جارو دنبال لباس میگشتم... که توی ویترین یه مغازه یه لباس میشکی دیدم...)
+این عالیه
_کدوم؟
+(اشاره به لباس)
_این؟
+اره
_نوچ.. خیلی بازه
+خوبه که
_نه
+حالا بیا بریم بپوشمش
_گفتم که.. نه
+یاااا بیاااا
_نهههه
+اصلااا به توچه دوست دارم بخرمش
_چی؟
+گفتم به توچه
_که اینطور؟
+اره دقیقا
_باشه پس بخرش... ولی بعدش هراتفاقی افتاد پای خودتت
+مثلا چه اتفاقی؟
_تو بخرش... میبینیم(پوزخند)
+آه.. اصلا نخواستیم
_آفرین بیبی کوچولو
+(زدم به بازوش)
_(لبخند ملیح)
_(دست ا/ت رو گرفتم)
_با من بیا
+کجا؟
_سلیقه ی من تو لباس فوق العادس... بیا بریم برات یه لباس انتخاب کنم
+باشه(لبخند)
&ا/ت و جونگ کوک رفتن تو یه مغازه ی خیلی بزرگ
(فروشند×)
×خوش اومدین
_ممنون... لطفا برای دوست دخترم لباس مجلسی بیارین تست کنه... فقط باز نباشن
+(گفت دوست دخترم؟؟؟؟؟... من آرومم.. آرومم.. اره من ارومم.. مصتساصحسدیتـ.. نیستم.. اروم نیستممم.. عرررررر... تصتصخسدسدسنسحس)
×چشم(لبخند)
_(رو به ا/ت گفتم)
_تو برو لباسا رو بپوش من همینجا میشینم
+باشه(سرخ شده)
_(فهمیدم چون گفتم دوست دخترم سرخ شده)
_(خنده)(لپشو کشیدم)
_کیوت
+(رفتم تو اتاق پرو و دونه دونه لباسارو پوشیدم)
&بعد از پرو کردن چهارتا لباس
+(از داخل اتاق پرو گفتم)
+جونگ کوک
_جانم؟
+میای زیپ لباسو ببندی؟
_اومدم
_(رفتم تو اتاق پرو درم بستم)
&(چرا درو بستی شیطون؟ 😎😂)
+(بسم الله😂)
_(زیپ لباسشو بستم و برگشتم تو چشماش خیره شدم)
+خب.. برو بیرون دیگه
_نمیتونم این فرصتو از دست بدم(نگاه شیطون)
+چ.. چی؟
_بنظرم اینجا کسی مزاحممون نمیشه(پوزخند)
&جونگ کوک نزدیک لبای ا/ت شد.. کمتر از یک میلی متر فاصله مونده بود که...
تق تق تق(در اتاق پرو رو زدن)
+این شوخیه دیگه؟(خنده)
_بخدا بغضم گرفته... واییی باورم نمیشهههه
&(جررر😂)
_نمیشه در رو باز نکنیم؟
+نهه زشته برو بیرون
_توروخدا(نگاه مظلوم)
+بروو بیروننن(خنده)
_پوف...
_(در اتاق پرو رو باز کردم دیدم فروشنده زل زده بهم)
_بله؟
×ببخشید ولی اون تو چکار میکردین؟
_ها؟.. چیزه.. زیپ لباسشو میبستم(لبخند ملیح)
×اها...(خنده)
+کوکی این لباس خوبه دیگه؟
_هوم عالیه
+پس همینو برام بزارین
×چشم
+ممنون
.........
(حیح... تا پارت 10 بای بای🖤)
۴.۸k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.